آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

ژنرال

دوشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۴۰ ب.ظ

ژنرال اشک‌هایت را نمی‌فهمید. خنده‌هایت زیر خاموشیِ ساعت ۹شب خفه می‌شد. شبیه نظامی‌ها که راه می‌رفتی راحت‌تر نتیجه می‌گرفتم که اصلا به درد این کار نمی‌خوری. گرمایت غلیظ‌تر از آنی بود که زیرِ پوتین‌های خشکِ مشکی‌مان تاب بیاورد. شاید هم فقط اینطور وانمود می‌کردی تا بویِ باروت‌های اسلحه روی سینه‌هایت سنگینی نکند. کلاغ‌هایی که چند سالی‌ست رویِ درختِ بلوطِ پیرِ پادگان غارغار نمی‌کنند می‌دانند که عشق حالا خلاصه شده در یک احترامِ نظامیِ تمام‌عیار روی تخت‌های آهنیِ آسایشگاه! چشم‌هایت را که شلیک می‌کنی، همه‌مان می‌میریم. روی شانه‌ات سیم‌خاردار‌های خرمایی رنگی ریخته شده که صبحانه‌ام را آنجا می‌خورم. دقیقا روبه‌روی پیشانیِ خاکی رنگت. نگهبان‌ها قبل از اینکه حتی روحشان هم از چیزی باخبر بشود دقیقا پیش از هر پست با بوی تنت بیهوش می‌شوند. قبل از اینکه گونه‌هایت را به میدان مین تبدیل کنی به یاد بیاور که یک نفر لابه‌لای دستانت انتحاری شده. یک نفر که پشتِ سنگرِ سینه‌هایت شقیقه‌اش را نشانه گرفته. یک نفر که در فکرِ خودکشی‌ست. و سربازها همه می‌دانند که این خودکشی کل پادگان را نابود می‌کند. وقتی اسلحه‌ات را مسلح می‌کنی هیچ سربازی دیگر عاشق نمیشود. و شهر پر از معشوقه‌های بی‌عاشقی خواهد شد که بی‌خطرتر از اسلحه‌های بی‌باروت‌اند. شبیه نارنجک‌های بی‌چاشنی که فقط به درد تمرین‌های شبانه می‌خورند! و می‌دانی که: شب‌ها صدای گلوله همیشه بلندتر از روز شنیده می‌شود.



۹۷/۱۱/۲۹
کامل غلامی

کامل غلامی

نظرات  (۲)

با سلام دوست عزیز
امیدوارم روز خوبی داشته باشید
وبلاک و سایت باحالی دارید..  دوست داشتید به ما هم سری بزنید
www.musicgelyan.com
با تشکر منتظر شما دوستان عزیز هستیم.  
۳۰ بهمن ۹۷ ، ۰۹:۱۱ مردی بنام شقایق ...
اوووف

حاجی خاطرات سربازی رو ریختی تو عاشقانه ها

چرا قیمه هارو میریزی تو ماستا آخه؟


پاسخ:
ما که دنیامون قاطی پاتیه. اینم روش.
ولی واسه بخش خاطرات برنامه ی ویژه ای داریم ^^