آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است



ماریو که خانواده اش ١٧ سال پیش توسط رومى ها قتل عام شده و به بردگى آنان در آمده است بنابر قوانین حاکم بر کشور در مسابقاتى که براى بردگان ترتیب داده اند و آنان را به جنگ علیه بردگان دیگر تشویق مى کنند شرکت مى کند. با توجه به سرعت فوق العاده اش در شمشیرزنى توجه پادشاه را جلب کرده و از شهرستان به مرکز استان انتقال داده مى شود. در راه با دخترِ یکى از صاحب منصبان شهر(کاسیا) آشنا مى شود و از همان زمان مهرش در دل دختر مى افتد. توى یکى از این مسابقات ماریو باید با قهرمان بردگان (آتیکاس) بجنگد. اگر آتیکاس آن مسابقه را مى برد حکم آزادى اش را مى گرفت. ولى با نظر مسئولِ مسابقه عده ى زیادى از بردگان را علیه این دو نفر بسیج مى کنند تا شاهدِ قتل قهرمان و پدیده ى میدان باشند. در کمال ناباورى آن دو همه ى سربازان را از بین مى برند. پادشاه دستورِ آمدن تعداد بیشترى از نگهبانان را مى دهد تا ماریو و آتیکاس را به قتل برسانند، در صورتى که بر طبق قوانین کشور آن دو پس از پیروزى در مقابل بردگان باید آزاد مى شدند. در حین جنگِ آن دو قهرمان با نگهبانان، آتشفشانى که در نزدیکى شهر بوده فعال مى شود و به سرعت به سمت شهر پیش مى رود تا تمامِ مردم شهر را به یغما  ببرد.  در شهر آشوبى برپا مى شود. ماریو  و کاسیا تمام تلاش خود را مى کنند تا از آن مهلکه جان سالم به در ببرند ولى آتش آن ها را هم در مى نوردد و این عشق بدونِ اینکه پا بگیرد سریعا خاموش مى شود. در انتهاى فیلم جنونِ عشق را شاهدیم. عشقى که آن را "عشقِ وحشیانه" تعبیر میکنم.
در فیلم جدالِ عشق و نفرت(پادشاه و کاسیا)، رفاقت و دشمنى (ماریو و آتیکاس)، عشقِ ابدى(مادر و پدر کاسیا) و عشقى وحشیانه (ماریو و کاسیا) را شاهدیم. دیدنش پیشنهاد مى شود.



فیلم پمپئی


دیالوگ:
- چرا وحشی اون کار(کشتنِ اسبی که زجر میکشید) رو کرد؟
+ چون مهربانانه ترین کار بود


۰۶ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۱۹
کامل غلامی