دستانش شبیهِ بالِ نهنگ بود
دستانش شبیهِ بالِ نهنگ بود. مثل یک دریاچهی بنفش رنگ. او باعث میشد تمام تلاشم را بکنم تا شبیه کسی شوم که میخواهد؛ اما نمیدانم باید چه شکلی میشدم تا شبیه کسی بشوم که او میخواهد! حرف زدن با او عجیب و ترسناک بود. شبیهِ چیدنِ خرمالوهای نیمهرسیدهی باغهای پر از نگهبان. شبیهِ خیسیِ درختان بلوط. شبیه معاشقهی خرسهای وحشی. به او که فکر میکردم صدای بُریدن درختان جنگل را یکی پس از دیگری میشنیدم. که کارگرهای مهاجر در یک غروب مرطوب، با عجله آنها را بار میزدند. او دقیقا همان کسی بود که باید میبود. دقیقا همان حسی را به تنم انعکاس میداد که هیچچیزی تا کنون اینکار را نکرده. صدایِ خزیدنِ مارها را دوست داشت ولی صدای باران را نه. همینها باعث میشد هر کاری کنم نتوانم بفهمم باید چه شکلی میشدم تا شبیه کسی بشوم که او میخواهد. آری! او بیشتر از همه شبیهِ نهنگ بود. زیبا. غولآسا. دستنیافتنی
.
عکاس را نمی دانم.
این مطلب توسط کامل غلامی نوشته و در وبلاگ بارگزاری شده است.mr-raymon.blog.ir
این تصویر کاور موسیقی hands از گروه روسی iday است.
عکاس را نمی دانم.
این مطلب توسط کامل غلامی نوشته و در وبلاگ بارگزاری شده است.mr-raymon.blog.ir