آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

مرگ بر دروغگو

يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۸، ۰۵:۲۱ ب.ظ

سلام ریحانه! دیروز رفته بودم عزاداری. عزای همان‌ها که در هواپیما بودند. البته بعضی‌ها می‌گفتند ما داریم شلوغ می‌کنیم و این نامش تجمع و تظاهرات است؛ نه عزاداری. ولی باور کن ما هیچ چیز را نشکستیم و هیچ جایی را آتش نزدیم. حاضرم قسم بخورم. ولی از بیسیمِ یکی که کلاه حفاظتی روی سرش بود و هیکل بزرگی داشت شنیدم که می‌گفتند «اونجا رو پاکسازی کنید.» ریحانه مگر ما لجنیم که پاکسازی‌مان کنند؟! مگر کثافتیم؟ اصلن پاکسازی از چه؟ با چه؟ باتوم؟ نمی‌دانم ریحانه. از وقتی رفته‌ای دیگر از این جمع شدن‌ها و شعار دادن‌ها نمی‌ترسم. دیگر از آن باتوم به دست‌هایی که بلندبلند حرف می‌زنند و هیکلشان بزرگ‌تر از حالت استاندارد است نمی‌ترسم. دیگر از اینکه من را بیندازند توی ون‌های مشکی رنگ و بهم دستبند پلاستیکی بزنند نمی‌ترسم. از هیچ‌چی نمی‌ترسم. از وقتی رفته‌ای دیگر از هیچ‌چی نمی‌ترسم ریحانه. البته من هنوز هم که هنوز است از خشونت بدم می‌آید. آنجا هم حرف خشنی نزدم و کارِ خشونت‌باری نکردم. ولی خب باز هم جمع‌مان را متفرق کردند ریحانه. دیگر باید چه می‌کردیم تا کاری به کارمان نداشته باشند؟ خسته شده‌ام از اینهمه زور. از زوری که منطق ندارد. آری ریحانه! آن‌ها منطق نداشتند. شبیهِ پدرت. دارم فکر می‌کنم که اگر دولت مجارستان اینهمه دروغ می‌گفت و سر مردم شیره می‌مالید، هنوز هم تلویزیونشان برف‌بازی نشان می‌داد؟ اصلن توی مجارستان برف می‌بارد؟ آیا توی مجارستان به جمع شدن عده‌ای برای عزاداری گیر می‌دهند؟ آن‌هم با باتوم و کلاه‌محافظ و فریادهای عجیب و غریب. اصلن توی مجارستان هواپیمایی را با موشک می‌زنند بعد نگویند که ما زده‌ایم و بعد که نزدیک به ضایع شدنشان باشد بگویند اشتباه شده و خب پیش می‌آید؟ ریحانه! تو که اطلاعات زیادی از مجارستان داری میشود جواب این سوال‌هایم را بدهی؟

راستی تو هم آمده بودی توی خیابان؟ امیدوارم آمده باشی! اینبار نمی‌خواهم به تو بگویم که نیا و توی شلوغی‌ها نباش و الکی برای خودت دردسر درست نکن. نه ریحانه! هر کاری دوست داری بکن. شاید دلت آرام بگیرد. شمع روشن کن. اشک بریز. خشمگین باش. تنها چیزی که از تو می‌خواهم این است که شال خاکستری رنگت را بپوشی و کمی بیشتر دوستم داشته باشی. شاید این آخرین‌نامه‌ای باشد که برایت می‌نویسم. شاید دیگر فرصتی نباشد برای دوست داشتن. دوستت دارم ریحانه. مثل قبل. کمی غمگین‌تر. کمی خشمگین‌تر.

[عکس را یکی از دوستان گرفته ولی نخواست نامی از وی آورده شود.]

۹۸/۱۰/۲۲
کامل غلامی

نظرات  (۴)

مرگ بر دروغگو

۲۲ دی ۹۸ ، ۱۸:۲۳ رحیم فلاحتی

جیگر غم زده ام حال اومد !

از این به بعد هردختری که شال خاکستری داشته باشد و بر ضد دروغ و دروغگویی شعار بدهد برایم ریحانه خواهد بود .

پاسخ:
خیلی مخلصیم

تشکر از کسی که نخواست نامی از وی آورده شود.

بیشتر از اون دست نوشته دارم به این دست ها نگاه می کنم...

پاسخ:
هوم :)