مختصری از ارزشمندیِ اندوه
به نظرم ارزشمندیِ هر چه به غمانگیز بودنش است. یعنی گمان میکنم هر چیزی که غمانگیزتر باشد، ارزشمندتر است. البته تعریف هر کس از «ارزش» ممکن است متفاوت باشد [که ناگزیر است]، ولی هر کس یا هر چیزی که باعث بشود انسان به چیزی فراتر از سطح معمول زندگی بیاندیشد ارزشمند است. غم چنین کاری میکند. البته غمی که نتیجهاش چیزی شبیهِ مادیاتِ جهانیمان نباشد. غمِ روحانی شاید. غمِ فرادنیایی. انسانهای غمگین از حرص و جوش دورترند. تقلا نمیکنند برای به دستِ آوردنِ هر چیزی به هرقیمتی. حتی گمان میکنم آنها دروغ هم کمتر میگویند. غم؛ انسانها را بزرگ میکند. بهشان قدرتِ شگرفتری میدهد و آگاهشان میکند و این؛ ارزشمند است. ارزشِ وجودی هر کس به آن میزان اندوهیست که حملش میکند. اندوهی که از خشم دور است. از آدمکُشی دور است. به نظرم شاعرها یا نقاشها یا عکاسها و یا بازیگرانِ تیاتر انسانهای غمانگیزتری از خلبانان یا رانندگان و یا فوتبالیستها هستند . آری! غم شاید همان باشد که هنر میآفریند. حتی اگر این هنر؛ آشپزی باشد. خیاطی باشد. غم و انسانِ غمانگیز، دوستداشتنی است. شاید بیشتر از هر کسِ دیگری. حتی میخواهم پایم را فراتر بگذارم. گمان میکنم آدمهای غمگین زندگیِ شادتری دارند! در این خصوص دلیل متقنِ علمی یا استدلال منطقی ندارم. چون اصلن غم یک چیز منطقی نیست. غم نسبیتی است که نصیب هر کسی ممکن است بشود. برای برخی بیشتر و برای برخی کمتر. به آن «ظرف» بستگی دارد. [البته امیدوارم غم را در اینجا آنچیزی تصور کنید که مقصودم هست. ایضن شادی را.]
من فقط می دونم غم که بریزه تو کلماتم، قلبم ضخیم تر میشه، محکم تر