آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

اینستاگرامیون

يكشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۵ ب.ظ


رفته بودیم اینستا ببینیم خبر جدیدى توى بخش هاى مختلف دنیا و جهان اتفاق افتاده یا نه یا تتلو جدیدا به کى فحش داده و از کى حمایت کرده. بعد از اینکه چندتا استورىِ با بکگراندِ مشکى و صداى سیاوش قمیشى رو ملاحظه فرمودیم، دیدیم یه نوتیفیکشن اومده که Naser567 فالو کرده مارو. توى مخیله مون گشتیم تا بفهمیم توى این دنیاى فانى چه رفاقتى با چه ناصرى داشتیم که به فالو کردن کشیده!
به نتیجه اى نرسیدیم.(مدیونین فک نکنین همه اونایى که مارو توى اینستا فالو میکنن از رفقامونن)
رفتیم توى صفحه ى این آقا ناصر ببینیم کى هست اصلا. چیکاره س، مدیکال استیودنته یا فتوگرافر. که دیدیم هیچ. پوچ بود! اصلا بنده خدا "بیو" نزده بود تنگِ پیجش. خشک و خالى! تنها راهى که داشتیم تا ببینیم کیه طرف، این بود که بریم پستاشو باز کنیم و زوم کنیم توى صورتش بلکم بشناسیمش. همینکارو کردیم. دوتا عکس بیشتر نداشت. ٣٦٠٠تا فالوینگ و ٢٣ تا فالوور. تاریخ اولین پستشم بر میگشت به ١٧ساعت قبل. یه حسى هم بهم میگفت همین تازگیا نصب کرده اینستاشو. اینکه چطور تونسته توى ١٧ساعت ٣هزاروشیشصد نفر رو فالو کنه به کنار. اون دوتا پستش جالب ناکى بود، عجیب!
عکسِ اول رو توى یه باغِ درختِ پرتقال گرفته بود. با از این رکابى جدیداى مشکى رنگ. یه خالکوبىِ "مادر" هم توى ساعد دست چپش سوسو میکرد. جالبیش هم این بود که هیچ متن و به قول این اینستاگرامرها "کپشنى" نداشت پستش.
عکس دوم رو باز کردیم. اینبار لوکیشنِ عکس توى جاده بود. بغلِ تابلوىِ "خطر سقوط سنگ ریزه" وایساده بود و با دست راست تکیه داده بود بهش. به افقم خیره شده بود و بدجور توى حس رفته بود. ارتباطِ تابلو و افق و جاده و اینا زیاد مهم نبوده در کل. چیزى که مهم بود اینه که هنوزم هستن کساییکه توى بیوى اینستاشون نمینویسن "یه شهریورىِ خاص"

٢٧ آبان ٩٦


۹۶/۰۸/۲۸
کامل غلامی

نظرات  (۱)

Thanks foг sharing your thoughts on آقای رایمون.
Regards