459.
نمیدانم که چرا چند وقتی است خیلی هوای درس و کلاس و مدرسه را کرده ام ! هوای زنگ تفریح های مدرسه مان. یاد آن گروهی که همیشه هنگام زنگ تفریح میرفتیم حیاط پشتیِ مدرسه و پول هامان را میگذاشتیم روی هم و یک نفر را می فرستادیم برایمان از ساندویجیِ کنار مدرسه ساندویج بخرد. ساندویجش زیاد خوشمزه نبود، گران هم میداد! ولی میچسبید. اکثر مواقع هم کسی که میخواست برود بیرون، خودش پول نمی گذاشت. میگفت "من ریسک کارم بالاست. هم پول بدم هم ریسکشو بپذیرم ؟!" ما هم مجبور میشدیم مقداری از پولِ ساندویج بیشتر بدهیم تا اندک اندک جمع گردد پول آن رفیق ریسک پذیر! توی آن جمع، من از همه درس خوان تر بودم. یک بار که معاون مدرسه مارا موقع خوردن ساندویچ دید و فرستادمان پیش مدیر، 2نمره از انضباط همه کم کرد بجز من! آن موقع نفهمیدم علت این کارش چه بود ولی حالا که فکر میکنم می بینم برایِ خودِ مدرسه هم بد میشه اگر نمره ی انضباط شاگردِ دوم مدرسه 18 باشد ...
++ عکس از من نیست