آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

271.

چهارشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۳۲ ب.ظ

اووووف ! از صبح ساعت 8 تا ساعت 2 ظهر یک لنگه پا این ور و آن ور میرفتیم تا این مدارک تحصیلیمان را تکمیل کنیم و مُهر دانشجویی بخورد بر کارتمان. یعنی اگر ثبت نام ریاست جمهوری بود چه میشد؟! هی "این برگه رو تحویل بده اونجا. اونو ببر کپی کن. این رو ببر پلیس +10 . عه؟ تو چرا 24 تا عکس نداری؟ برو عکس بگیر. این فرم هارو پر کن(به جرات میتونم بگم بیش از 20 تا فرم بود!)" خلاصه بعد از 5-6 ساعت دویدن و هیچ چیز نخوردن کارمان حل شد و شدیم دانشجو ( به جان خودم هیچی بهمون ندادن! داداشم از جلو میز، شیر کِش رفت !) خداراشکر دانشگاه خوبیست. تعریف میکردند. ولی یک چیز بد داشت : همه ی هوشبری ها رفتند بهمن ماه / نیمسال دوم !

+ 3 - 4 ماه چیکار کنم ؟


۹۳/۰۶/۲۶
کامل غلامی