آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روز دختر» ثبت شده است



وقتى مناسبتى رخ مى دهد و همه جا پُر مى شود از حرف ها و صحبت هایى پیرامونِ آن، نوشته گاه دانم! فعال مى شود و کم کم شروع مى کند به ترشحِ یکسرى کلماتِ آغشته به تفکراتم. نمیدانم این بیمارى نامش چیست؟ یا اصلا بیمارى هست یا نه؟ ولى به هر حال به آن مبتلایم. حالا هم رسیده ایم به #روز_دختر و خب باز فعالیتِ آن بخشِ مغزم بیشتر شده و دارد اذیتم مى کند. نمى خواهم جلویش را بگیرم. من به آزادى بیان کاملا معتقدم!
شاید کلیشه اى ترین بحثِ روزِ دختر این باشد که "چرا روزِ پسر نداریم؟" مى بینید؟ خیلى راحت بلدیم داستان را دقیقا بر عکس کنیم و از اصل خارج شویم. این جمله را که مى شنوم یادِ داستانى مى افتم:
زنگ جغرافى بود. معلم داشت از چند نفر سوال شفاهى مى پرسید. یکى از این سوالات این بود که "شرایط اقلیمى و موقعیت جغرافیایى و زبان رسمىِ کشور افغانستان را توضیح دهید" یکى از دانش آموزان شروع کرد به جواب دادن: " (افغانستان) کشورى است که در همسایگى ایران قرار دارد. (ایران) داراى زبان فارسى است و رنگ پرچمش به سه رنگِ سبز و سفید و قرمز است و بیشتر مردم مذهب شیعه دارند و داراى ٣٢ استان است و فلان رود و فلان دریا دارد. (ایران) ... !" همینجور ادامه داد تا ته! البته حرف بى ربطى هم نزده بود! ولى نمیدانم چرا معلم گوشه ى اسمش یک علامت منفى گذاشت و گفت "برو باباتو مسخره کن!"
ما هم داستانمان همین شکلى است. اصلِ قضیه را در دست داریم ولى همیشه به حاشیه هایش بیشتر توجه میکنیم. درست است که در روزِ دختر تبریک ها و هدیه گرفتن ها رواج دارد و خیلى هم چیز خوبى است. ولى آیا هیچوقت تلاش کرده ایم دقیقا نقشِ دخترهایمان در جامعه را مشخص کنیم؟ آیا شده در خصوص آموزش هاى متنوعِ رفتارى و اجتماعى و جنسى برنامه ى درستِ و مناسب برایشان در نظر بگیریم؟ آیا شده جورى باهاشان برخورد کنیم که بفهمند اصلا تفاوتى بینِ مرد و زن از منظرِ حضور در اجتماع وجود ندارد؟ (حرفش را خیلى میزنیم. ولى هدفم عملى است که انجام میدهیم) آیا شده از ترحم هاى بى جا دست بکشیم و اجازه بدیم دخترى خودش با علایق خودش، مسیرى که خودش مشخص کرده را طى بکند؟ چرا دخترانِ قهرمانمان به چند مورد خاص محدود مى شوند؟ چرا دخترانمان را به داشتنِ حداقل ها تشویق میکنیم واظهار میداریم که آنان با این داشته ها خوشحالند؟ چرا همیشه با بستن و پرده کشیدن رویش میخواهیم از خودمان فرار کنیم؟ چرا دخترى را که در حالِ دوچرخه سوارى است مسخره میکنیم؟ چرا دخترى که در حال رانندگى کردن است را با بوق زدن هاى بى مورد آزار مى دهیم؟ چرا همیشه به جاى کتاب هدیه دادن، به دختر لواشک و پاستیل و اینجور چیزها هدیه مى دهیم؟ چرا درس خواندن دختران را به تمسخر مى گیریم؟ چرا فکر مى کنیم دانشگاه محلى است براى ازدواج دختر؟! و بدتر از همه چرا همه اینها را با شوخى و طنز به زبان مى آوریم؟؟
چرا و چرا و چرا
سوال ها زیادند ولى جوابى که براى اکثر اینها پیش مى آید و مایه ى تاسف بیشترى است این است که "چرا دارى الکى جو مى دهى و بزرگ نمایى میکنى؟" یعنى دقیقا همان داستانِ کلاس جغرافى. اصلِ داستان را ول کرده ایم و نویسنده را متهم به جوگیرى و چاپلوسى میکنیم!
انتقاد کردن، مخالفت کردن و دادخواهى هیچوقت نشانه روشن فکر بودن، نبوده. حرف هایى که زدم صرفا جوابى فیزیولوژیک بود به ترشحاتِ کلماتى که در ابتدا در موردشان صحبت شد. شاید کورسوى امیدى باز شود براى بهتر شدنِ اوضاع.



۰۳ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۴۱
کامل غلامی