آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

زندگی در غار

دوشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۷، ۱۰:۳۵ ب.ظ

زندگی‌م رو به افلاک دادم کم­­ کم. دارم می‌رم تویِ غارِ خودم. اینستا که دی‌اکتیو شد و رفت. توییتر لاگ ­اوت شد. فیسبوک تعطیل شد. واتس آپ لاگ اوت شد. همین تلگرامی هم که مونده نود درصدش برای بچه­­­­ های نشریه ست که به کمکم نیاز داشتن و قطعا نمی­تونستن شماره سوم رو خودشون جمع کنن. وگرنه اونم کنار گذاشته می شد. توی دفترچه یادداشتم، توی تاریخ 16 آذر نوشتم «از امروز باید برم توی غارِ خودم» و با این کارها سعی کردم برم توی غار خودم. کتاب روی کتاب گذاشتم برای خوندن. فیلم دانلود کردم واسه دیدن. واسه منی که یه مدت 8 صبح از خونه می زدم بیرون و 8 شب میومدم خونه، موندم توی خونه توی کلِ 24 ساعت شده بود یه وظیفه. خب البته سخت بود. هی یادش میفتادم و با فاصله ی 70 کیلومتریِ بینمون نمی شد این عطش رو برطرف کنم. هی کتاب میخوندم و یادش میفتادم. فیلم می­دیدم و یادش میفتادم. می­خوابیدم و یادش میفتادم. عشق عجب چیزیه واقعا. اونم عجب کاپیتانی بود. یه دوهفته­ ای توی غارِ خودم سر کردم و وبلاگ رو جدی ­تر گرفتم و نوشتم و خوندم و فیلم دیدم. داره تموم میشه این دو هفته. شاید فردا آخرین روزش باشه. بعدش یه سفرِ دو روزه به تهران و بعدشم که شب یلدا و بعدشم اعزام به بابل. نمی­دونم چه چیزی انتظارم رو می­کشه. نمی­دونم اصلا اونجا کجاست. ولی اصلا نگران نیستم. به قولِ علیرضا تهِ تهش خاموشیِ 8 شب و چهار تا پامرغی رفتنه دیگه. تموم می­شه میره.

۹۷/۰۹/۲۶
کامل غلامی

نظرات  (۸)

۲۶ آذر ۹۷ ، ۲۲:۴۳ چنگیز سیبیل
میری خوش میگذره ... کلی خاطره باحال  پیدا میکنی...
بابل ... یکی از بچه های بابل که وبلاگ داره رو معرفیت کنم اشنا شین احساس تنهایی اونجا بهت دست نده؟:)
پاسخ:
ایشالا
آره آره بگو هوامون رو داشته باشه:دی
میخوام یه اعترافی بکنم :دی
من با تو توی یک روز و ماه و سال به دنیا اومدم و این چندماه هربار که از سربازیت میگی من ته دلم میگم خداروشکر پسر نشدم وگرنه الان منم باید میرفتم سربازی. میدونم بدجنسیه ولی دیگه حقیقته :))
جدا از این حرفا با شناختی که این چندسال از نوشته هات دارم فکر میکنم به راحتی از شاید بشه گفت چالش زندگیت عبور میکنی و روزای خوبی رو میسازی :)
فقط یه چیز بگم داداشام که سربازی رفتن همیشه میگفتن توی آسابشگاه چون تختا زیاده وقتی یکی سرما میخوره همه میگیرن ازش. تو هم زمستون داری میری دیگه حواستو بده کسی مریض شد تند تند لیموترش و این چیزا بخور سالم بمونی. داداشام امتحان کردن به سلامت از سرما عبور کردن :دی
دیگه گفتم توصیه های ایمنی هم داشته باشم :))
پاسخ:
جدی میگی؟
چقدر باحال ^^
خیلی ممنونم ازت بابت این توصیه ی ایمنی :دی
حالا وقتشه غارتو بغل کنی
پاسخ:
محکم
۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۷:۳۸ آسـوکـآ آآ
کاپیتان با شما چه کرده. :دی
سربازی واسه اونایی که منتظرن سخت تره. :)
امیدوارم زودی تموم شه و زودی برگردین. ⚘
پاسخ:
داغونمون کرده
عا ..
خیلی خیلی خیلی ممنونم

بدی أعطی عیونک وعد
رح نبقى دایماً لبعض
لولا بوکرا ترکنا بعض
هی أکبر غلطه
مکتوب علینا نشتاق
للحب الهنی
تیخلص عمر الأشواق
تتفنى الدنی

میخواهم به چشمانت وعده بدهم که ما همیشه برای هم
خواهیم بود حتی اگر فردا یکدیگر را ترک کنیم
و این بزرگترین اشتباه است
سرنوشت ماست که همیشه در اشتیاق چنین عشقی باشیم
تا شور عشق به پایان برسد
تا دنیا به پایان برسد …

پاسخ:
ای وای ...
۳۰ آذر ۹۷ ، ۰۰:۰۸ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
به سلامتی تموم بشه ان‌شاالله:-)
پاسخ:
خیلی ممنونم ازتون
خواهش میکنم :)
اره چندسال پیش که بلاگفا بودی یه وبلاگ به اسم دیگه داشتم بهت گفته بودم و فکر کنم گفتی حوالی دوازده ظهر به دنیا اومدی من اما ۷ صبح و چندساعتی ازت بزرگترم :دی
پاسخ:
عه عه عه. چه جالب اند باحال
عههههه! تو همین یه مدت که ما نبودیم شماهم سرباز شدی؟ أیییی بابا! به نظرم اگه امار بگیریم امسال به تقریب بلاگستان بیشترین سرباز ها و بیشترین کنکوری هارو داره:| 

پاسخ:
دنیا اینقد کوچیکه ینی :دی