آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

اسکارِ صداقت یا شوآفِ سادگی؟

جمعه, ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۰۸:۰۶ ب.ظ

خندههای مستمر و مسخره و «مخلصم» گفتنهایِ پشتِ سرِ هم که شاید چندان در رسانه باب نیست. شوخی با بدنِ خود. مسخره کردنِ خود. نشان دادنِ ایرادهای خود. و خود را سوژهی طنز کردن که کارِ هر کسی نیست.  شبیهِ «فلفل دلمهای» عنوان کردنِ انگشت اشارهاش و تمرکز روی این موضوع در اجراهای نخست، شاید این موضوع را به ذهن متبادر میکند که هدفی جز خریدن ترحم ندارد. اما هر چه که جلوتر میرودیم میبینیم باید به وحید رحیمیان احترام گذاشت. «مگس» شدنش را نمیتوان از دیدها پنهان کرد. هرچقدر که مضحک باشد، هر چقدر که کوچک باشد «خیلی باحاله به خدا. نمیدونی که. مخلصم». اینها را وسطِ اجرایِ کسی میبینیم که مگس شده. که مخاطب را تویِ اجرایش میکشاند. که خارج از اجرا نیز به رقیبانش عشق میورزد. «داداشی» گفتنهاش به بقیه حسیست شبیهِ کسی که سالهاست داداشی ندارد. کسی که دوست دارد همه را دوست داشته باشد و همه دوستش داشته باشند. حرص و ولع در این رفتار به نظر خارج از جذب حداکثریِ رای است. اما یکهو همه چیز خاکستری میشود. «اجرام تموم شد» وسطِ اجرا بود که بعد از خوردنِ مقداری آب این جمله را بیان کرد. بهتی شکننده که در چشمهای اشکان خطیبی حس میشد به نظر برای هیچکس غریب نبود. «دیگه نمیتونم اجرا کنم. به خدا نمیدونم. ببخشید. عیبی نداره. عیبی نداره. نه نه. عیبی نداره. نمیدونم چرا اینجوری شدم. همه رو یادم رفت. عیبی نداره. معذرت میخوام.» جملاتِ متزلزلی که داشت همه چیز را برای او تمام میکرد. اما اشکان خطیبی نگذاشت: «باید پوستِ روحی ِ روانت رو کلفت بکنی برادر وگرنه ویران میشی» حالا باید منتظر میشدیم. جملهی مریضی که از دهانِ لرزان وحید رحیمیان خارج شد شاید در قلب همهمان چکانده شد. آنجا که گفت «اونقد تمرین میکنم که این اتفاق نیفته. من همهی دنیا رو میخندونم» این زلزله هی مخربتر میشود. آنجا که وحید رحیمیان پس از اجرای آخرش گفت «نه سال پیش از یکی از دوستام توی باشگاه خبرنگاران، شماره رامبد جوان و آقای آئیش رو گرفتم و بهشون اساماس دادم که تو روخدا از من تست بگیرین. من استعدادشون دارم. من میتونم آدما رو بخندونم. خب طبیعیه که جواب ندادن. من بهشون پیام دادم که یه روزی جلوی شما بازی میکنم و شمارو میخندونم. این کارو کردم امسال» دوست دارم بتوانم شبیهش باشم. شاید خیلیها دوست داشته باشند شبیهش باشند. شبیهِ همانجا که گفت «الان خیلی از مردم دوسم دارن منم همهشونو دوس دارم حتی اونایی که دوسم ندارن»

.

.

.

نظرات  (۱۰)

کار به حرفایی که میزنن و میگن وحید دنبال ترحم بود و همه‌چیش الکیه و فلان و بهمان ندارم.. وحید دوست‌داشتنیه.. [لبخند چپلوک] مثل یه بچه چندساله پر از صداقت و سادگی بود و روح لطیفی داشت.. روح لطیفی که حتی منم ندارم.‌. وحید آدم معمولی‌ای نبود.. از همون اول هم مشخص بود که توی زندگیش سختیای زیادی کشیده.. از همون اجرای اولش به خانواده میگفتم، وحید آدم معمولی‌ای نیست.. وحید با آدمای دور و برمون فرق میکنه و شاید همین باعث میشد بعضیا باورش نکنن و خیلیا هم دوسش داشته باشن.. :) 
.
و بازم عکس برام باز نمیشه :/ چرا واقعا؟ ://
پاسخ:
دقیقا

من حس میکنم بیان باز داره مشکل ایجاد میکنه واسه عکس :/ نمیدونم راستش چرا اینجوری میکنه لاکردار
وحید و قصه‌اش به کنار.
همه‌ی بچه‌ها و قصه‌شون به کنار.
اما کاش برای هر استعدادی ما اینجور برنامه‌ها داشتیم تا استعدادیابی می‌شدن. بخصوص که بچه‌های کم‌بضاعت‌تر هم وقت و جا برای نشون دادن استعدادشون خواهند داشت.

و اینکه بنویس کامل. صادقانه دلم تنگ شده بود برای نوشتنت. امیدوارم اصفهان خوش گذشته باشه بهت :)

پاسخ:
دقیقا دقیقا

خیلی داغونم. هرچی مینویسم داغونه و همه تونو غمگین میکنه. امیدوارم بتونم خوب بنویسم. مرسی ازت. جات خالی :)
بابا ما خودمون درِ گنجه‌ی غصه‌مون خیلی وقته بازه. حالا به بقیه که کاری ندارم ولی خودم از غصه‌ها خوندن رو اتفاقا خوب‌ می‌دونم. بخصوص نوشته‌های تو که غصه‌هاش واقعی می‌زنه و ماورایی نیست.
یادمه تو وبلاگ حریر هم گفته بودم. وبلاگ نویسی زندگی نویسیه. غصه و شادی‌مون رو باید با هم نشون بدیم.
از نوشتن دور نشو بخاطر هر دلیل محکم و غیرمحکم. ماها که نوشتن رو با خونمون عجین کردیم هرچقدر ننویسیم غول بدنویسی بیشتر گردنمون رو می‌گیره و آخر خفه‌مون می‌کنه و ما می‌مونیم و کلماتی که فکر می‌کردیم خوب نیستن ولی درواقع غنیمت بودن تو این روزگار.
ببخشید پرحرفی کردم. :)
پاسخ:
میدونی؟
راستش این مدت فهمیدم که این مجازیِ لاکردار چقدر میتونه دردامو کم کنه. یه جاهایی واقعا به دادم رسیده. همین دردودل ها و شنیدن ها و گفتن ها اگه نبود دهنم سرویس بود. پدرم در میومد اگه میخواستم تنهایی سر کنم این جهنمو. یکی از بزرگترین شانش هام این بوده، منی که رفیقای فابریک توی واقعی نداشتم. رفیقایِ دردفهم توی مجازی زیاد داشتم
چشم
مرسی ازت
آقا شرمنده بی‌اجازه‌ات درباره‌ات نوشتم :))
پاسخ:
عه؟ چه ذوق کردم من ^^
به قول خودت دقیقا دقیقا :))
من از پاییز پارسال که رفتم دانشگاه نشد بنویسم. وبلاگ نویسیم شد ماهی یک پست یا صفر حتی. و واقعا افسرده شدم. واقعا افسرده شدم پسر.
قدرت کلمات رو حس ‌می‌کنم. حرکتشون توی سرم. وقتی مدت‌ها ناگفته باقی می‌مونن تلنبار شدن و سرطانی شدنشون رو می‌فهمم.
منم رفیقِ اصیل نداشتم تو واقعی. هرچی خوب پیدا کردم از همین مجازی پیدا کردم. خدا حفظش کنه برامون. و امیدوارم مسئولین مجازی با کارهاشون مارو دلزده از وبلاگ نویسی نکنن. همین یادگارِ باستانی :)
پاسخ:
دقیقا :دی

دارم زور میزنم هر شب اینجا بنویسم. یه مدت خوب بودم. بعد نشد و خراب شد برنامه م
دوباره میخوام برگردم ^^
به به آقای کامل غلامی لنگرودی احوال شما ((:
پاسخ:
قربون شما :-؟
۰۲ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۴۸ هولدن کالفیلد
این یک بخش ماجراست
اون بخشش اینه که ایشون حق مسلمش حذف شدن بود، نالایق صعود کرد. روی موج احساس مردم اومد بالا، به موقعیتی رسید که عملکردش نشون میداد استحقاقش رو نداره.
بله، رحیمیان انسان سالم، خوش قلب و بی نظیریه، بر منکرش لعنت! اما حقش نبود، و این جایگاه بدون استحقاق رو از اشک دم مشک ما جماعت داره
+اشتباه نشه. من عمیقاً با اون بلایی که رامبد و خطیبی سر رحیمیان درآوردن، جلوی چندصد تماشاچی زنذه کاملاً مخالفم. حرکتشون غیرضروری و کاملا بیگانه با اهداف خندوانه بود، اما در حقیقت امر رقابت رحیمیان-آیت نغییری ایجاد نمیکنه
پاسخ:
البته باید به این موضوع هم اذهان داشت که رقابت آیت / وحید شاید شبیه رقابت عقل و عشق بوده. یکجورهایی آیت زیادِ از حد مفهومی و بلندپروازانه استندآپ کرد که خب به مذاق خیلی ها خوش نیومد. و از این طرف وحید روی احساس مردم قدم زد
و خب اینجا باز طبق همه داستان های اساطیری و غیرِ اساطیری عشق بر عقل پیروز شد
۰۲ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۵۹ هولدن کالفیلد
من اصلاً اجرای آیت رو دوست نداشتم. اصلاً و ابدا. تعریف ها از استندآپش هم اغراق بود، حرکت رامبد در تبلیغش قبل شروع مسابقه هم بی شعوری محض بود. اما آیت پلن داشت، شروع کرد، ادامه داد، تموم کرد، خودشو گم نکرد، متنش یادش نرفت، رقابت رو نیمه کاره رها نکرد و گریه اش نگرفت. این رقابت عقل و عشق نیست. رحیمیان قطعاً نیت ترحم نداشت، ولی فقط با ترحم مردم بالا رفت!
پاسخ:
البته بنظرم باید این نکته هم مورد توجه باشه که شاید آیت توی تلویزیون خوب نتونست باشه.
چون توی جشنواره وزارت بهداشت اینارو میدیدیم و به نسبت قابل قبول تر بودن. علی صبوری ولی دقیقا تونست خودش رو مچ کنه با سیاست های تلویزیون. در خالیکه خیلی بی مهاباتر عمل میکرد توی اجراهای جشنواره.
۰۳ شهریور ۹۷ ، ۱۷:۲۶ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
من برعکس دفعه قبل کمتر رای دادم. در کل دوره قبل رو بیشتر دوست داشتم. این جا هم هرکی رو دوست داشتم حذف شد! 
پاسخ:
من دوره قبل رو ندیدم راستش. ولی این دوره اونقد زیاد بخثش شد که عمومِ اجراها رو دانلود میکردم میدیدم
من خیلی صادق میبینمش
حتی وقتی تو فینال ابوطالب خوب نبود بهش لبخند گم میزد
و وقتی علی صبوری اجراش خوب بود، دستش رو مشت کرد و به نشونه بود برد بالا و آورد پایین.
جفتش به دلم نشست
به قول ژوله کاش همینطور ردی بمونه:-)
پاسخ:
«ردی» عالیه. منم خیلی دوسش دارم شخصا