آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

در مقابلِ جایی که ویرونه‌ست میشه دوتا عکس‌العمل داشت. یا ولش می‌کنی و دایورت می‌کنی به بعدیا که بیان و بسازنش، یا می‌مونی و جوری میسازیش که دوسش داری.
فعلا تصمیمی در این خصوص نگرفتم. ولی حسم بهم میگه هیچوقت دایورت کردن جواب نداده

۱۸ آبان ۹۷ ، ۲۲:۳۷
کامل غلامی

نیاین دلداری بدینا. داستان مسخره‌تر از ایناست. کسی هم مقصر نیست حقیقتا. مقصر همه‌ش «خودمون»یم. که خب خودمون شل گرفتیم و هی پشتِ هم فتوا دادیم که «درست میشه، درست میشه» که هیچ تهِ خیارِ تلخی با حلوا حلوا گفتن شیرین نمیشه. شلم بگیریم تهش وا میره همه چی. بعد باید بریم استوری اونایی رو ببینیم که هی می‌گن تتلو رو بلاگ کنین و فیلان. مشکل‌مون تتلو و این تهِ پیازچه‌ها نیست. که خب بلاک شد و حذف شد از اکسپلورتون. تهش چی؟ تهِ خیارتون شیرین شد؟ دلتون خنک شد؟ زندگی‌تون قشنگ شد؟ تا کِی باید سرمونو بکنیم توی برف و دنیامون رو به افلاک بدیم و ازش جوک بسازیم؟ که تهِ همه‌ی این مزخرفا هیچ‌جوره شیرین نمیشه. تا خودمون نخوایم شیرین نمیشه. تا با دستای پینه‌بسته‌ی خودمون عملیش نکنیم شیرین نمیشه. نبایدم چشم امیدی به احدی داشته باشیم. همه بیرونِ گود واستادن تا ببازی و برات کف بزنن. اینو تا وقتی نبازی، نمی‌فهمی




۱۸ آبان ۹۷ ، ۲۱:۳۷
کامل غلامی

دیگه حالِ خودمونم نداریم. کلِ روز رو به بطالت توی خونه می‌گذرونیم. گوه توی این زمونه‌ی نامروت که حتی نمیشه توش با بیخیالیِ مریض‌گونه‌مون همه چیو به افلاک بدیم و خودمون باشیم و دنیای خودمون. تلویزیون داره کتاب‌های «گاج» رو تبلیغ می‌کنه. گوه توی این تلویزیونی که جای پخشِ فیلم‌های کیارستمی و فوتبال‌های مارادونا و زیدان، گاج رو تبلیغ می‌کنه. بی‌تربیتم شده باشیم به هیشکی ربطی نداره. آماده شدیم واسه اعزام. اولاش تصمیم گرفته بودیم نریم! ولی الانا دوست داریم پاشیم بریم. زودتر بریم اصلا. هرجا دورتر بهتر. بمونیم که چی بشه؟ چه انتظار از اطرافیون؟ که میمیالن درت و نیشخند می‌زنن و می‌گذرن ازت. بی‌ادب شدیم درست! ولی خب آدمم تا جایی طاقت داره دیگه. تهش مجبوره لش کنه روی تخت اتاقِ داداشش و مفت‌چرخ بزنه توی تلگرام و اینستا. تهش مجبوره با مامانش دعوا کنه. بیاد و کاسه کوزه‌ها رو بشکونه سرِ اونی که هیچ‌جوره مقصر نیست اصلا. که تهش تهِ خیلی تلخیه. تلخ‌تر از تهِ خیار. تلخ‌تر از تستای سختِ کتاب‌های مزخرفِ گاج. تلخ‌تر از داستانای عاشقونه‌ای که تهشون به فراقه. گوه توی این زندکی که تهش همه‌ش تلخه. که تهش همه‌ش فراقه. که تهش همه‌ش مزخرفه!



۱۸ آبان ۹۷ ، ۲۱:۳۶
کامل غلامی


ما «دست‌ساز» بودیم. از همون اولش. با همین دستای خشکِ رنگِ خاکِ خودمون ساختیم همه چیو. خیلی هم خرابکاری کرده بودیما ولی خب ندادیم دستِ ناکس که بیاد و هی هربار نصیحتمون کنه و اونجوری بسازه که خودش دوس داره. هی ساختیم. هی خراب شد. هی ساختیم. هی خراب شد. تا اینکه ساختیم و اونی شد که باید. اونجوری که دوست داشتیم. حالا بیاین و خرابش کنین! زور بزنین تا خرابش کنین. شماهایی که حتی توی ساختنش اندازه یه اتم هم کمک نکردین. بیاین و اگه تونستین خرابش کنین. شماهایی که همون شترایی هستین، که حتی توی خوابم نمی‌تونه ببینه پنبه‌دونه! ‌

‌#Handmade

۱۶ آبان ۹۷ ، ۲۱:۳۳
کامل غلامی


و ما نامِ «صیادی» و «شکار» را بر «قتل»‌هایمان گذاشتیم، تا آسوده‌تر بکُشیم! تا آسوده‌تر بخوریم. تا آسوده‌تر بخوابیم.

(عکس رو توی شهر رودبار گرفتم)


+ ۱۰ آبان روز جهانی وَگِن | یک رویداد سالانه‌است که همه ساله توسط گیاهخواران سراسر جهان گرامی داشته می‌شود.

۱۰ آبان ۹۷ ، ۲۲:۱۸
کامل غلامی

حواستون باشه اون جمله‌ای که با «ببخشیدا فضولی نباشه» شروع می‌شه، عموما و دقیقا فضولیه. دقیقا فضولیه!

۱۰ آبان ۹۷ ، ۱۸:۱۷
کامل غلامی

از اون حالتا که بیام بهت بگم «عشقِ تو هم تکرارى و کهنه‌س»، بخندى و بگى «از نو دوباره عاشقت مى‌شم»

۰۹ آبان ۹۷ ، ۱۸:۱۶
کامل غلامی


برسام کاندیدای شورای مدرسه‌شان شده. به مطالبه‌هایش که نگاه می‌کنم اول خنده‌ام می‌گیرد. شبیه بعضی‌ها که خواستند بزنند روی نقطه‌ی حساس و احساساتی‌مان کنند و گونی گونی رای جمع کنند و تهش هم چیزی نشود که قرار بود. به این وضعیت عجیب نگاه می‌کنم و به شکلی مسخره از خدا می‌خواهم که کاش ما هم سقف مطالباطمان، برداشتنِ قانونِ ندویدن بود. ماها که این روزها به زور داریم می‌دویم. جوری می‌دویم که از هرچه دویدن است خسته شده‌ایم. جوری که باید یک کاندیدا بسازیم و ائتلاف بزنیم و شعارش را ضد برسام تعبیه کنیم تا بگوید «دویدن در طول زندگی ممنوع»


▪️عکس از استوریِ محمد بهشتیِ راد. بی اجازه!

۰۷ آبان ۹۷ ، ۱۸:۱۳
کامل غلامی

من توی زندگیم دچار انتخاب‌های سختِ زیادی نشدم. فک کنم تهِ انتخابِ سختم بین دوتا گزینه، انتخاب رشته کنکورم بود که یه شهرِ نزدیک و سطحِ پایین رو به شهرِ دور و سطح بالا ترجیح دادم. هر چی به آخرا نزدیک می‌شدم از این انتخاب خوشحال‌تر شدم و حالا توی شرایطی قرار گرفتم که مطمئنم انتخابی که کردم درست بوده. هرچقدر که این شهر، کوچیک و مزخرف و کم‌امکانات بوده باشه. ولی واسه «کامل غلامی»ِ ۱۹ ساله‌ی اون‌زمان، بهترین گزینه بود.

الان و بعد از گذروندنِ دوره‌ی ۴ ساله‌ی دانشگاه دوباره باید انتخاب کنم. «یه شهرِ دور و بزرگ، با آدمای عجیب و غریب و آسمونِ دودگرفته ولی پر از موقعیت شغلی» اینورِ انتخابم هست و «یه شهرِ نزیک نقلیِ بارون زده»، اون‌طرف منتظرمه. توی این شهرِ نزدیک شغلی که انتظارمو میکشه یکی از شغل‌هاییه که دوسش دارم. سال‌ها توی حیطه‌ش فعالیت کردم. و حس می‌کنم استعدادش رو هم دارم. ولی شغلِ شهرِ بزرگ و دور رو نمی‌دونم چقدر دوست دارم. نمی‌دونم چقدر می‌تونم تحملش کنم و نمی‌دونم چجوری می‌شه دوسش داشت اصلا.

من اونقدر آدمِ احمقی هستم که نخوام بین دو گزینه گیر کنم. امیدوارم اونی که انتخاب میشه، اونی باشه که ۴ سال دیگه بیام از خوبیاش بگم براتون

۰۶ آبان ۹۷ ، ۱۸:۱۲
کامل غلامی

توی مسیرِ برگشت به خونه بودم که پسر یکی از راننده سرویس‌های دانشگاه بهم زنگ زد. چیکار می‌تونست داشته باشه؟ به لطف آهنگ گوش‌دادنای توی مسیر، هندفری توی گوشم بود و دکمه سبز رو کشیدم سمت راست تا ببینم چی می‌گه. بعدِ سلام و احوال‌پرسی، از پست آخرِ اینستام گفت و گفت «درست تموم شد دیگه؟ سرباز وطن شدی» یجوری می‌خواست به شوخی دلداری بده ولی خب توانش رو نداشت گمونم. بعد از تعارف‌هایی که اصلا ازشون خوشم نمیاد، رفت سرِ اصل مطلب. می‌گفت هفته اول آبان عمل داره و سوالاش در مورد بی‌هوشی و بی‌حسیِ موقع عمل بود. می‌ترسید! می‌گفت از اینکه موقع عمل سروصدا باشه ترس دارم. یچی باید بزنن که نشنوم صداهارو. مسافرهایی که کنارم نشسته بودن معذبم می‌کردن تا درست‌تر بهش توضیح بدم. بهش اطمینان دادم که هواشو خواهند داشت و اگه ببینن بی‌قراری میکنه، بهش آرام‌بخش می‌زنن. قرار شد آمار بگیرم و ببینم اگه کسی از بچه‌ها اون روز توی اتاق عمل هست هواشو داشته باشه. اون، هفته اول آبان روی تخت بیمارستان دراز کشیده و شاید داره درد می‌کشه و من هفته اول آبان توی راهروهای نظام وظیفه چرخ خواهم زد و قطعا درد خواهم کشید.


۲۲ مهر ۹۷ ، ۱۸:۱۱
کامل غلامی