آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

۷ مطلب با موضوع «معرفی فیلم» ثبت شده است

توی فیلم green book به موضوعِ شاید تکراری‌ای اشاره میشه ولی سیر داستان جوریه که میشه ازش لذت برد: «نه به تبعیضِ نژادی»
یک سیاه‌پوست که نوازنده‌ی پیانوعه و خیلی پولدار، به راننده‌ی سفیدپوستش که پیش‌تر توی یک «بار» کار می‌کرده و از سیاپوستا متنفر بوده، نحوه‌ی صحیح صحبت کردن، دزدی نکردن، آشغال نریختن و .. رو یاد می‌ده. البته در مقابل، تونی (سفید پوست) از اون در برابر توهین‌های نژادپرستانه‌ی هم‌شهری‌هاش محافظت می‌کنه. وقتی این فیلم رو دیدم به این فکر کردم که واقعا «قضاوت نکردن از روی ظاهر» چقدر سخته! بارها خودم رو امتحان کردم تا ببینم می‌تونم خیلی خوب از پسش بر بیام یا نه، ولی در عمومِ موارد به شکلی ناخودآگاه از روی ظاهر و قیافه یا شغل و حرفه‌ی طرف، در خصوص اخلاق و نحوه‌ی زندگی‌ش قضاوت کردم. اما وقتی فهمیدم مونتنی (از تاثیرگذارترین نویسندگان و فلاسفه‌ی فرانسه) موقعی که شهردار بود و مردم شهرش به طاعون مبتلا شدن، ترسید و توی قصرِ خارج از شهرش موند و حاضر نشد به شهرش برگرده، باورم شد که هر الاکلنگی یه سمتِ بالا داره و یه سمتِ پایین! وقتی فهمیدم ژان‌ژاک روسو بخاطرِ فقر، هر ۵ تا کودکش رو به خانه‌ی اطفال سرراهی سپرده باورم شد که احساساتِ بشردوستانه و انسانیت ربطی به شغل و حرفه و رنگِ پوست نداره. و می‌خوام از این به بعد این باور رو عملی کنم.

۳ نظر ۰۳ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۲۵
کامل غلامی

لاک‌قرمز از فقرِ آمیخته با هنر می‌گوید. از نجارِ معتادی که به جای کارهای معمولِ نجاری، فقط عروسک چوبی می‌سازد. عروسک‌هایی که هرگز توسط خودش به فروش نمی‌رسند. تا وقتی از پشت‌بام با مغز به زمین سقوط می‌کند و می‌میرد. دخترش (اکرم) که حالا فقر را در نبود پدر بیش از پیش درک می‌کند به فروشِ عروسک‌های دست‌سازِ پدر اقدام می‌کند. اما چندان موفق نیست. تا اینکه اکرم تصمیم به تغییرِ ظاهر عروسک‌ها می‌گیرد. عروسک‌های زمخت و سبیل‌کلفت را به عروس‌های زیبایی تبدیل می‌کند. با لباسِ عروسِ قدیمی مادرش که قرار بود لباس عروسی خود اکرم باشد. با موهایِ طبیعی خودش که تیزیِ قیچی را چشیده‌اند. با لاکِ قرمزی که از هم‌کلاسی‌اش گرفته است.

دختر: تو که بلدی چرا صندلی نمی‌سازی؟ نردبون نمی‌سازی؟ یه چیزی که مردم ازت بخرن
پدر: روی نردبون پا می‌ذارن. رو صندلی کفل می‌ذارن. ولی عروسکو می‌گیرن دستشون نازش می‌کنن


۱ نظر ۲۹ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۵۴
کامل غلامی

مصادره

«مصادره» داستانِ بی‌شرفانی‌ست با لباسِ شریفان! داستانِ ساده‌لوحانی که بی‌شرف خوانده می‌شوند، چون آن بی‌شرفانِ اصلی، شرافتِ اینانی را که شریفند، زیرِ سوال برده‌اند! کمی سخت شد ولی مصادره به راحتی اینان را بیان می‌کند.

• «مهران احمدی» گفته دعا می‌کنم خاوری با دیدن مصادره به ایران برگردد و پول مردم را پس بدهد!

۲۳ آذر ۹۷ ، ۱۸:۳۵
کامل غلامی


«ملی و راههای نرفتهاش» نه فیلمِ خوبی بود و نه فیلم بدی. فیلم تلخی بود. اما کمی واقعیتر میتوانست باشد. سیاهنمایی نداشت. ولی اشتباهنمایی چرا! البته با دیدی زنانه و زن محور. علت اینکه گفتم کمی واقعیتر میتوانست باشد این بود که مرد در این فیلم، در فجیعترین حالت ممکن تصویر میشود. نامرد، نفهم، خشن و بیاعتنا. تهمینه میلانی در تلاش است تا رنجها و مشقتهای زنان را تصویر کند ولی غافل است از اینکه در مقابل مردان را آنگونه که نیستند (یا به عبارت درست تر، آنگونه که «همهشان» نیستند) میبیند و این را تعمیم میدهد. شوهر ملی، برادر بزرگ ملی، پدر ملی، پدرِ شوهر ملی. همه این ها جزء کسانیاند که با زن همان رفتاری را دارن که 100 سال پیش میشد. این حجم از مردانی اینچنین توی کت هیچکس نمیرود و خب شاید علت این استفاده، نشان دادنِ عمق فاجعه باشد. دختری که از فضای خفقان آلودِ خانه به بهانه ازدواج فرار میکند و وارد خانهی دیگری میشود که خفقان و استبداد شدیدتری توی هوایش در جریان است. کتکها و محدودیتهای عجیب و غریب و بیدلیلی که متحمل میشود و تهش، خودکشی میکند.


ملی و راه های نرفته اش1

ملی و راه های نرفته اش2

ملی و راه های نرفته اش3


دیالوگ: چون سیبیل ندارم باید همهش کتک بخورم و فحش بشنوم؟



۱۱ نظر ۱۹ تیر ۹۷ ، ۱۸:۳۶
کامل غلامی


ساخت ایران


تا حالا هفت نفر هفت تا هفتتیر بالا سرت گرفتن؟ هفت نفر با هفت تا هفتتیر جلومون واستادن. رو به رومون واستادن. تکون بخوریم هفت تا هفتتیر خالى میشه رومون. مىدونى چى میگیم؟ امروز که تنها بودیم از همون اولِ صب با پوستِ تنمون لمس کردیمشون. بدمصبا سلول به سلول تنمون رو وارد معرکه کرده بودن که برقصیم به سازشون. هی بهشون می‌گفتیم بابا رقصیدن جرمه توی این مملکت. میگیرن چوب توی آستینمون میکنن. ما هنوز کلی آرزو داریم. زن نگرفتیم هنوز. دخترمون هنوز به دنیا نیومده «بابا بابا» کنه واسمون. میفهمین اصلن چی میگین؟ بیاین و از ما دس بکشین بذارین توی همین تنهاییمون بسوزیم. اصلا خودمون میدونیم چهجوری طی کنیم این تنهایی رو. سریال دانلود میکنیم میبینیم. خرج نتمون بالا هم بره بهتره از اینکه کلیپامون پخش شه توی فضاهای مجازی بشیم مضحکه عام و خاص. میدونین چیه؟ آخه دخترم نیستیم که بیان و برامون گلو جر بدن و واسمون پیج فیک بزنن و هشتگ راه بندازن. به هیچیشون نیست که اصلن چه وضعیتی میشیم. حتی شاید فعالای حقوق زنان بیان و علیهمون طومار بنویسن به ولله. که چرا اومدی و کارِ تخصصیِ زنارو به سخره گرفتی و فیلان و بیسار. بابا میدونیم داریم چرت و پرت میگیم، ولی باور کنین وضعمون از این چرتوپرتتره این روزا. بدیش هم اینه به همه چیش داریم عادت میکنیم. دماغمونو بگیرن، بیخیالِ نفس کشیدن میشیم و آبشش در میاریم. آبو که ازمون بگیرن کلا بیخیال اکسیژنش میشیم. میشیم مثِ این تک سلولیا که بدون اکسیژن نفس میکشیدن. اینجور تجربهها رو داشتیم که میگیمها. ما حرف چرتوپرتِ الکی ول نمیکنیم طرفِ کسی. مستدل و مستند حرف میزنیم. باور نداری؟ برو 30 سال قبلمونو ببین. اون‌وقته که باور میکنی. توی این فکریم که یه پولی بدیم دست اون هفت نفر تا زودتر بزنن و ناکارمون کنن. دیگه نمیکشیم. درسته «ما را به سخت جانیِ خود این گمان نبود» ولی خیلی وقته کپنمون تموم شده. یکی هی توی گوشمون فریاد میزنه «باید ببازی! باید ببازی!» باید بریم، باید بریم تا یکی دیگه بیاد جامون. سرمربی! لطفا تعویض!




رایمون نوشت: عکس مربوطه به فیلم «ساخت ایران». فیلم جالبیه. از دیدنش پشیمون نمیشین. جمله اول هم دیالوگ «فرهاد» توی این فیلمه. امروز 8 قسمتش رو دیدم! شاید خیلی وحشیانه به نظر بیاد ولی اینجا ایرانه. هر چیزی میتونه در شرف وقوع باشه. میدونی که؟




۲ نظر ۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۰:۲۲
کامل غلامی

Jason Bourne - Poster

داستان در خصوص یک مامور امنیتی است که پس از سپری کردنِ مدت زمانی نامشخص این حرفه را کنار گذاشته و خرج زندگی خود را از مسابقات غیرقانونیِ خیابانی در میآورد. «جیسون بورن» در زمانی که در سازمان اطلاعات سیا کار میکرد یکسری از اطلاعات مهم این سازمان را در اختیار داشت. که همین عامل باعث شد افرادی چون رابرت، برای جلوگیری از افشای این اطلاعات، در صددِ کشتنِ او برآیند. فیلمهای «بورن» شامل مجموعه فیلمهایی هستند و این فیلم سومین بخش را شامل میشود. فیلمبرداری و صحنههای اکشنِ خیلی خوب در کنار فیلمنامه ضعیف باعث شد که فیلمِ بدون سروته ولی جذابی ساخته شود که از دیدنش اصلا پشیمان نیستم ولی صراحتا اذعان میکنم پس از دیدن این فیلم به وجد نیامدم.

Jason Bourne

Jason Bourne

Jason Bourne

۳ نظر ۱۱ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۴۷
کامل غلامی



ماریو که خانواده اش ١٧ سال پیش توسط رومى ها قتل عام شده و به بردگى آنان در آمده است بنابر قوانین حاکم بر کشور در مسابقاتى که براى بردگان ترتیب داده اند و آنان را به جنگ علیه بردگان دیگر تشویق مى کنند شرکت مى کند. با توجه به سرعت فوق العاده اش در شمشیرزنى توجه پادشاه را جلب کرده و از شهرستان به مرکز استان انتقال داده مى شود. در راه با دخترِ یکى از صاحب منصبان شهر(کاسیا) آشنا مى شود و از همان زمان مهرش در دل دختر مى افتد. توى یکى از این مسابقات ماریو باید با قهرمان بردگان (آتیکاس) بجنگد. اگر آتیکاس آن مسابقه را مى برد حکم آزادى اش را مى گرفت. ولى با نظر مسئولِ مسابقه عده ى زیادى از بردگان را علیه این دو نفر بسیج مى کنند تا شاهدِ قتل قهرمان و پدیده ى میدان باشند. در کمال ناباورى آن دو همه ى سربازان را از بین مى برند. پادشاه دستورِ آمدن تعداد بیشترى از نگهبانان را مى دهد تا ماریو و آتیکاس را به قتل برسانند، در صورتى که بر طبق قوانین کشور آن دو پس از پیروزى در مقابل بردگان باید آزاد مى شدند. در حین جنگِ آن دو قهرمان با نگهبانان، آتشفشانى که در نزدیکى شهر بوده فعال مى شود و به سرعت به سمت شهر پیش مى رود تا تمامِ مردم شهر را به یغما  ببرد.  در شهر آشوبى برپا مى شود. ماریو  و کاسیا تمام تلاش خود را مى کنند تا از آن مهلکه جان سالم به در ببرند ولى آتش آن ها را هم در مى نوردد و این عشق بدونِ اینکه پا بگیرد سریعا خاموش مى شود. در انتهاى فیلم جنونِ عشق را شاهدیم. عشقى که آن را "عشقِ وحشیانه" تعبیر میکنم.
در فیلم جدالِ عشق و نفرت(پادشاه و کاسیا)، رفاقت و دشمنى (ماریو و آتیکاس)، عشقِ ابدى(مادر و پدر کاسیا) و عشقى وحشیانه (ماریو و کاسیا) را شاهدیم. دیدنش پیشنهاد مى شود.



فیلم پمپئی


دیالوگ:
- چرا وحشی اون کار(کشتنِ اسبی که زجر میکشید) رو کرد؟
+ چون مهربانانه ترین کار بود


۰۶ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۱۹
کامل غلامی