آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

اینو نوشته بودم گذاشته بودم توی گروه های دانشگاه. که بهمون رای بدن:


من همون "دانشجو خیلى عادى ولى نگران"ه ام

🔻 انتخابات #کانون_هاى_فرهنگى_دانشگاه

همون #کامل_غلامى

آقا ما زیاد نمیخوایم ادبیاتى حرف بزنیم. نه اینکه بلد نباشیم ها. نه. راستیاتش نمیگنجه توى این محفل، کتابى صوبت کردن. واس خاطر همین  سریع میریم سرِ اصل مطلب تا داستان رو روشن کنیم براتون. وقتتونم نگیریم زیاد. ما خواستیم کاندیداى کانون شعر دانشگاه بشیم. نه اینکه از رو هوا و هوس ها. میز و دفتر دستک رو نیاز نداریم. وجدانا. یدونه تک نفره ش رو داریم تو اتاقمون. همون واسمون کافیه. ولى دیدیم توانایى و استعدادشو داریم (تف به ریا) گفتیم خب بیایم بیشتر ازش استفاده کنیم. واس خاطر اینکه زیاد نبافته باشیم هم یه سرى کارایى که مرتکب شدیم توى این چن ترم رو میریزیم رو دایره. دیگه انتخاب با خودتون. ولى یادتون باشه بنظر بنده "گنجشکى که انجیر میخوره، نوکش کج نیست. بلکه اون انجیر رو #انتخاب کرده"

🔻حواسمون به انتخابامون باشه:)


رزومه ى فعلیمون در طى حدودا ٥ترم فعالیت فرهنگى:
١. برگزیده مرحله فینال جشنواره فرهنگى وزارت بهداشت (سال ٩٥)
٢. برگزیده جشنواره فرهنگى ققنوس(سال ٩٥)
٣. دبیر کانون شعروادب دانشکده شرق گیلان (سه ترم)
٣. عضو هئیت تحریریه نشریه قهوه قجرى و دبیر بخش کتاب شناسى
٤. عضو هیئت تحریریه نشریه نما (یک شماره)
٥. نشریه انعکاس
٦. فعال فرهنگى شهرستان (سال ٩٦)
٧. برگزارى سه شب شعر در دانشکده (هر ترم یک شب شعر) که تقریبا بى سابقه بوده در دانشگاه


🔻حالا اگه خواستین بیشتر ازمون بدونین مصاحبه مون با سیات مفدا خدمت شما:

http://www.mefda.ir/news/29966/


فعلا همینا اومد توى ذهنمون. در ضمن. یه جمله هم تهش بگم. لیستى که در پایین مشاهده مینمایید رو save کنید توى گوشیتون. فردا به همینا راى بدین(لیست ائتلاف زنجیره)


همینا دیگه. مواظب خودتون باشین؛)

۳ نظر ۳۰ آبان ۹۶ ، ۲۲:۲۴
کامل غلامی


رفته بودیم اینستا ببینیم خبر جدیدى توى بخش هاى مختلف دنیا و جهان اتفاق افتاده یا نه یا تتلو جدیدا به کى فحش داده و از کى حمایت کرده. بعد از اینکه چندتا استورىِ با بکگراندِ مشکى و صداى سیاوش قمیشى رو ملاحظه فرمودیم، دیدیم یه نوتیفیکشن اومده که Naser567 فالو کرده مارو. توى مخیله مون گشتیم تا بفهمیم توى این دنیاى فانى چه رفاقتى با چه ناصرى داشتیم که به فالو کردن کشیده!
به نتیجه اى نرسیدیم.(مدیونین فک نکنین همه اونایى که مارو توى اینستا فالو میکنن از رفقامونن)
رفتیم توى صفحه ى این آقا ناصر ببینیم کى هست اصلا. چیکاره س، مدیکال استیودنته یا فتوگرافر. که دیدیم هیچ. پوچ بود! اصلا بنده خدا "بیو" نزده بود تنگِ پیجش. خشک و خالى! تنها راهى که داشتیم تا ببینیم کیه طرف، این بود که بریم پستاشو باز کنیم و زوم کنیم توى صورتش بلکم بشناسیمش. همینکارو کردیم. دوتا عکس بیشتر نداشت. ٣٦٠٠تا فالوینگ و ٢٣ تا فالوور. تاریخ اولین پستشم بر میگشت به ١٧ساعت قبل. یه حسى هم بهم میگفت همین تازگیا نصب کرده اینستاشو. اینکه چطور تونسته توى ١٧ساعت ٣هزاروشیشصد نفر رو فالو کنه به کنار. اون دوتا پستش جالب ناکى بود، عجیب!
عکسِ اول رو توى یه باغِ درختِ پرتقال گرفته بود. با از این رکابى جدیداى مشکى رنگ. یه خالکوبىِ "مادر" هم توى ساعد دست چپش سوسو میکرد. جالبیش هم این بود که هیچ متن و به قول این اینستاگرامرها "کپشنى" نداشت پستش.
عکس دوم رو باز کردیم. اینبار لوکیشنِ عکس توى جاده بود. بغلِ تابلوىِ "خطر سقوط سنگ ریزه" وایساده بود و با دست راست تکیه داده بود بهش. به افقم خیره شده بود و بدجور توى حس رفته بود. ارتباطِ تابلو و افق و جاده و اینا زیاد مهم نبوده در کل. چیزى که مهم بود اینه که هنوزم هستن کساییکه توى بیوى اینستاشون نمینویسن "یه شهریورىِ خاص"

٢٧ آبان ٩٦


۱ نظر ۲۸ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۵
کامل غلامی


دیدین توى لوازم تحریرى ها یا مثلا توى فروشگاه هاى اسباب بازى فروشى یا توى بازار، یسرى از بچه ها هستن که گیر میدن به یه وسیله اى و براى رسیدن به خواسته شون (که خریدنِ اون وسیله س) جیغ و داد مى زنن و گریه میکنن و در بعضى موارد خودشونو کتک مى زنن؟
داشتم به این موضوع فکر مى کردم که یه بچه توى اون دوران چرا فکر مى کنه تنها راه رسیدن به مقصودش فریاد کشیدنه؟ آیا همه ى بچه ها در مقابل این خواسته ها، همین رفتارهاى مشابه رو نشون میدن؟ و اونایى که این رفتار رو نشون میدن چه دلیل و پس زمینه اى واسه این کار میتونن داشته باشن. تا اینکه امروز صبح شروع کردم به خوندن کتابى به اسم #کاربرد_روانشناسى_در_آموزش اثر #لئونور_درویل . توى بخش دوم این کتاب دقیقا به همین موضوع اشاره شده. یه بچه در همون ابتدا و مثلا توى خونه براى رسیدن به هدفش از مادر یا پدر یه تقاضایى میکنه. ولى به هر دلیلى این تقاضا با جواب منفى مواجه میشه. توى مرحله دوم بچه براى پافشارى روى مقصودش میاد و درخواستش رو با صداى بلندترى ابراز میکنه. در این حالت توجه بیشترى به درخواست اون میشه ولى همچنان جواب منفیه. بچه سعى میکنه درخواستش رو با صداى بلند تر و در بعضى مواقع پرت کردن وسیله به این طرف و اونطرف و یا خودزنى همراه کنه که در این حالت (در اکثر مواقع) به مقصود خودش میرسه. با ادامه ى این روند بچه یاد میگیره براى رسیدن به هدفش  همون بار اول فریاد بکشه و به شلوغ کارى بپردازه. که بتونه توى زمان کمتر به هدفش برسه. اصلا هم براش مهم نیست که جایى که وایساده و داره اینکارو میکنه توى خونه س یا بازار یا فروشگاه اسباب بازى فروشى. اون  مى خواد به هر طریقى به هدفش برسه.
این ماییم که به بچه یاد میدیم چطور رفتار کنه. برخورد و عکس العمل ما نسبت به درخواست هاى ابتدایى و عادى بچه س که اگر درست باشه به فریاد هاى بلند و رفتارهاى شدید منتهى نمیشه.



۴ نظر ۱۹ آبان ۹۶ ، ۲۰:۱۲
کامل غلامی


ته کوچه مون یه زمین خاکى بود که تقریبا هر روز تابستون میرفتیم و یارکشى میکردیم و فوتبال بازى مى کردیم. دختراى کوچه مونم غروبا با دوچرخه هاشون میومدن کنار همون زمین خاکى و فوتبال بازى کردنمون رو نگاه میکردن. توى اون زمان هایى که دخترا فوتبالمون رو نگاه میکردن، درصد پاس هاى اشتباه، تعداد فحش هاى ناملموس و سرانه مصرف برق خانوار کاهش و دوندگى اعضاى تیم، تعداد شوت هاى خرکى، تعداد و کیفیت حرکات نمایشى، تعداد گل هاى زده، قیمت نفت در بازار جهانى! ارزش سپردهاى همه بانک هاى کشور و همچنین میزان پارگى لایه ى اوزون افزایش میافت!




۳ نظر ۰۶ آبان ۹۶ ، ۲۲:۳۵
کامل غلامی


خشونتی به رنگِ زرد
به رنگ زنان


تازه پاییزه شروع شده بود و مردم در تکاپوى شروع سال تحصیلى جدید بودند. اما خیابان هاى اصفهان در اولین روز از پاییز شاهد صحنه اى بود که هیچ وقت از شیارهاى خاکسترى مغزش پاک نخواهد شد:
"یک راننده تاکسی زنى را که روی کاپوت ماشین خزیده، چندمین متر در خیابان کشید!" شاید شکل دادن چنین تصویرى در ذهنتان کمى سخت باشد ولى براى کمک به تصویرسازى برایتان تشریحش میکنم. فرض کنید در خیابانى در شهر اصفهان در حال رانندگى هستید. بعد مى بینید از سمت راستتان یک پژوى زرد رنگ با سرعت در حال عبور است. اما این تاکسى یک فرق اساسى با سایر تاکسى ها دارد. و آن هم این است که مسافرش را به جاى سوار کردن داخل ماشین، روى کاپوت جلوى خود سوار کرده است. خانمى چادرى که از آنتنِ ماشین آویزان شده و شیشه ى جلوى ماشین را گرفته و پاهایش روى کاپوت زرد رنگِ تاکسى مماس شده است. حالا کارى نداریم که معاون فرهنگی اجتماعی نیروی انتظامی اعلام کرده که اتفاقِ رخ داده، موضوعى خانوادگى بوده است. با این قضیه هم که راننده دستگیره شده و طبق قانون مجازات خواهد شد کارى نداریم. (البته مشخص نیست مجازات کسى که زنش را از کاپوت آویزان مى کند توى قانون چطور عنوان شده)
بحث اصلى و موضوعى که بسیار دردآورتر و آزاردهنده تر است، وسعت گرفتنِ هر چه بیشترِ خشونت علیه زنان در جامعه است. و زجرآورترش آنجاست که این مسائل کم کم دارند عادى مى شوند و تنها کارى که با مشاهده ى چنین جریاناتى انجام داده مى شود این است که گوشى خود را در بیاورند و از آن صحنه فیلم بگیرند. خشونتى که از محیط خانه و از جمع خانواده خارج شده و بدون هیچ محدودیتى در بطن جامعه در حال انتشار است. و زنانى که هر روز، روزه ى سکوتشان طولانى تر مى شود و زخم هاى تنشان عمیق تر. قبل تر ها وقتى خشونتى علیه زنان در خانه انجام میشد، لااقل یک بهانه داشتند تا خودشان را بزنند به آن راه و بگویند "این دعواها نمک زندگى است. حالا کسى که ندیده!" اما حالا این خشونت را همه مى بینند، بعضی ها فیلم مى گیرند، و خیلى ها توى گروه هاى مجازى شان پخش مى کنند. اتفاقى نادر و دردآور که در نهایتِ تعجب داریم بدان عادت مى کنیم. خشونتى که علیه زنان در حال اجرا شدن است و  تنها محدود به همین جریاناتى خیابانى هم نمى شود. مثال دیگر آن در خصوص رئیس فدراسیون چوگان، گلنار گیلانى است که براى استعفایش از سمتى که استحقاقش را دارد به  استفاده از ابزارهاى تهدید کننده و پخش عکس هاى خصوصى اش روى آورده اند.  مثال دیگرش عدم حضور بانوان در استادیوم هست. حتى همین بوق هاى بى دلیل و ممتدى که پشت ماشینى که راننده اش خانم است زده مى شود، مصداق دیگرى از این خشونت است. ما خشن شده ایم. آن هم در مقابل جنسى که نه ضعیف است و نه توانایى هاى پایین ترى نسبت به ما دارد.
 
 
#کامل_غلامی
چاپ شده در نشریه دوات
٣٠ مهر ٩٦


۰۱ آبان ۹۶ ، ۱۹:۵۷
کامل غلامی