آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

آدم فکر می‌کند اگر «این» نشود، بدبخت می‌شود و دیگر نمی‌تواند کمر راست کند و روزهاش سیاه می‌‌شوند و به‌گا می‌رود. بعد «این» نمی‌شود. بعد می‌بیند که بدبخت نشده و کمرش نشکسته و روزگارش سیاه نشده و به‌گا نرفته. آدم خیلی وقت‌ها اشتباه فکر می‌کند. حواسش نیست که چقدر زیادی می‌تواند تحمل کند. حواسش نیست که هیچکس هیچ‌وقت همیشه با او نخواهد ماند. به خاطر همین است که وقتی ترکش می‌کنند اولش فکر می‌کند که بدون کسی که ترکش کرده خواهد مُرد؛ ولی نمی‌میرد و حتی بعضی وقت‌ها به خودش می‌گوید به تخمم که رفت. برود به درک. فقط مشکل این است که بعضی آدم‌ها خیلی دیر این را می‌فهمند. وقتی که دستی دستی خودشان را بدبخت کرده‌اند و به‌گا فرستاده‌اند.
 

 

۱۱ خرداد ۰۱ ، ۲۱:۳۲
کامل غلامی

 

نمی‌دانم اسمش را باید غرور گذاشت یا بی‌خیالی یا تلاش برای فراموشی. نمی‌دانم نتیجه‌بخش خواهد بود. و حتی نمی‌دانم این نتیجه‌ای که فکر می‌کنم درست است آیا واقعن درست است یا نه. هرازچندگاهی مغزم مکث می‌کند و مرا میان انبوهی از نمی‌دانم‌ها قرار می‌دهد و آن‌ورِ گود می‌نشیند و تماشا می‌کند ببیند چه می‌کنم. حتی تشویقم هم نمی‌کند. فقط تماشا و تماشا. قلبم؟ گمان کنم چند وقتی‌ست که بیخیالم شده و کنار کشیده تا مغزم تصمیم‌های مهم بگیرد. چه‌کار می‌توانستم بکنم؟ آن دو با هم تبانی کرده بودند تا مرا بیاندازند توی هَچَل و به ریشم بخندند. یک چیزی که تصمیم گرفته‌ام اسمش را غرور بگذارم و نمی‌دانم از سمت مغزم آمده یا قلبم، خیلی دارد زور می‌زند. دارد تلاش می‌کند که بیخیال خیلی‌ کارها شوم. دیگر حماقت نکنم. دیگر مهربان نباشم. دیگر خودم را ضعیف و کوچک نشان ندهم. نمی‌دانم کدامشان حقیقت را می‌گویند. نمی‌دانم واقعیت چیست و باید دقیقن چه‌کار کرد. چرا دوست داشتنِ آدم‌ها این‌قدر سخت شده؟
 

۰۹ خرداد ۰۱ ، ۱۱:۳۳
کامل غلامی