پریدن
کارِ گنجشک های بی جا و مکان است
آن گنجشکی که روی سیم برق نشسته
یا پایش گیر است
یا دلش
تو از پیتزای قارچ و گوشت خوشت می آمد و همیشه قهوه ی فرانسه را بدون شکر میخوردی. ماهی یکبار برای چکاب دکتر خانوادگیتان ویزیتت می کرد و ویولون زدن از تفریح های سالمت به شمار می رفت. ولی من از هرچه پیتزا بود حالم به هم میخورد! و نمیتوانستم بدون شکر قهوه بخورم. آخرین باری هم که دکتر رفتم دو سال پیش بود که توی تصادف پای چپم شکست و با اورژانس مرا به بیمارستان رساندند. راستش را هم بخواهی همیشه ویولون و گیتار و سه تار را با هم اشتباه میگیرم! می گفتی : "ما برای هم ساخته نشدیم ... ما اصلن واسه هم نیستیم ... ما به هم نمیخوریم!" آنچه شواهد نشان میداد این بود که تو راست میگفتی. دردناک بود که تو راست میگفتی .. تلخ .. تلخ تر از همه ی قهوه هایی که بدون شکر خورده بودی. راست میگفتی و من هم حرفی برای گفتن نداشتم .. حرفی برای گفتن نداشتم و تو رفتی. رفتی و من توی این چند روز هیچ قهوه ای را با شکر نخورده ام.مرا روی یک تخت خوابانده اند، دستانم را بسته اند و هر روز یک دکتر می آید و مرا چکاب میکند .. راستی! امشب شام پیتزای قارچ و گوشت داریم ...
Photo : @hadissbgh
سیگارم را روشن میکنم / می نشینم کنار پنجره و به جنگ و دعوای گربه های حیاطمان خیره میشوم / حوصله ی تلویزیون تماشا کردن ندارم، ولی ساعت دارد اعلام میکند که فیلمِ مورد علاقه ات در حالِ شروع شدن است / بلند می شوم / روی کاناپه لم می دهم / تلویزیون را روشن میکنم و میزنم کانالِ سه / با تعجب می بینم که دارد فوتبال پخش میکند / صدای فردوسی پور تویِ گوشم می پیچد که میگوید "بارسا هیچوقت نتونسته تویِ خونه ی ویارئال اونو ببره. ببینیم تویِ این بازی این طلسم شکسته میشه یا نه ..." / فوتبال تازه به دقیقه ی ده رسیده که زیر نویس اعلام میکند "به دلیل پخش مستقیم مسابقه ی فوتبال امشب سریال... پخش نخواهد شد" / بعد از اینکه چند شب پیش، تمام وسایلت را از خانه ام بردی، تنها چیزی که من را یادِ تو می انداخت همین فیلم بود/ فوتبال به دقایق آخرش نزدیک میشد / بارسا 0 - ویارئال 0 / تویِ وقت های اضافه اتفاقی رخ میدهد/ فردوسی پور فریاد میزند "مسی قفلِ دروازه ی ویارئالو باز میکنه .. بالاخره این طلسم شکسته میشه .. /
در روضه ی تو چای عجب حالی داشت
عشقِ تو درونِ دل من جایی داشت
عشقی که تمامِ تاروپودش غم بود
عشقی که نشانه ی سبک بالی داشت
در مجلست آمدم که بیمار شوم
زنجیر، عزاداریِ بیماری داشت
نامِ تو کلیدِ هرچه آبادانیست
بی نامِ تو شهرم همه ویرانی داشت
ذکرِ تو که بر سرِ زبان ها باشد
دیگر چه کسی نیاز به یاری داشت
گفتیم حسین و آه و افسوسی که
عباس میانِ خیمه ها خالی داشت
ای کاش دو چشمِ تیزِ او بینا بود
ای کاش حرم هوایِ بارانی داشت
بعد از تو عرب به جهل خود برگشتند
بعد از تو عرب نشانِ رسوایی داشت
بعد از تنِ بی سرت حسینی شده بود
هر ضد حسین، اگر که بیداری داشت
دوریم ز کربِ پُربلا .. غمگینیم
شاعر چقَدر تصوری واهی داشت
دوریم ز کربِ پُر بلا .. عیبی نیست
نزدیک شدن به تو مگر کاری داشت ؟
#کامل_غلامی
لاشه ی شمعدونی قرمز
رویِ ایوونِ خونه جا مونده Photo : kamel gholami
آژیرِ آمبولانسِ توو کوچه
دخترم رو حسابی ترسونده
پیرهنِ مشکیمو تنم کردم
بعدِ تو خونه مون سیاپوشه
بعدِ تو آسمون نمی خنده
پرده ای از غبارِ غم روشه
وقتی تو رفتی جاده ها اینجا
مثل شب سرد و تلخ و غمگینن
رفتی و چند ساله این مردم
مرگو هر شب توو خواب می بینن
بعدِ تو شعرهام صف بستن
دست بُردم به پاکتِ سیگار
یه صدا تویِ گوشِ من می گفت:
دست از این عاشقانه ها بردار
مردمِ شهر ِ من سراغت رو
از گـُلایِ رو طاقچه می گیرن
مردم ِ شهر ِ تو دو سالی هست
که با این شهر ِ مُرده درگیرن
عطر موهای مشکی و صافت
کلِ شهرو حسابی پُر کرده
اون که میره از اینجا عاشق نیست
عشق باید یه روز برگرده
رفتی اما بدون تویِ این شهر
یک نفر هست، عاشقت مونده
عشق باید یه روز برگرده
عشق اینو به تو نفهمونده
#کامل_غلامی
دکلمه ی این ترانه با صدای خودم [دانلود]
باعثِ مرگِ سردِ این خونه اس
رفتی و چند ساله این مَردم
میگن این زن خُله، یه دیوونه اس
یه دیوونه که عاشقت بوده
با چشاش شهرو گشت دنبالت
یه زنِ گیج و منگ و نامفهوم
که زنی رو ندید توو فالت
رفتی و چند ساله سیگارت
رویِ فرشای خونه جا مونده
عطر تلخی که میزدی هر روز
این زنو مثل ِ مرگ خوابونده
رفتی اما یه چیزو فهمیدی
اینکه زنها یه پا خودِ مَردن
پایِ عشقی که زندگیشونه
چنگ و دندون زدن وَ پابندن
مَردمِ شهرِ تو نمی فهمن
خنده هاتو که میکُشن من رو
مردمِ شهرِ من نمی دونن
ارزش ریل راه آهن رو
رفتی با آخرین قطارِ شهر
منتظر موندم و چشام خونه
رفتی با ساکِ دستیِ سبزت
بعدِ تو کلِ شهر بارونه
دکلمه این ترانه را گوش کنید[Download]
ازنازنین هاتفی- وبلاگنقاشی روی ورق های خط دار