آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

۱۸ مطلب با موضوع «عکس هایی که حرف می زنند» ثبت شده است


گریه ام میگیرد


همان لحظه که روبهرویم نشسته بودی و روزنامه میخواندی گریهام گرفت. وقتی توی آشپزخانه بویِ پیازِ سرخ شده پرههای بینیات را آزار میداد، اشکهایم جوری دیدم را مختل کرده بود و تار میدیدم که نفهمیدم گل دوم استقلال را کی زده. توی بیمارستان که دستت را آن پرستارِ ناشی کبود کرده بود و دوتا دوتا سرم حوالهات میکرد، غصهات ذره ذره تنم را مچاله کرده بود. من ضعیفتر از آن بودم که رفتنت را ببینم و اشکهایت را لمس کنم و خداحافظیِ نالهگونهات را بشنوم و همچنان مثلِ سابق باشم. بدجور ضعیف بودم. که حالا توی هر موقعیتی اشکِ دمِ مشکم را به راه میاندازم و از هیکلم اصلا هم خجالت نمیکشم .استقلال که گل میزند به یادت میفتم. یادت که میافتم گریهام میگیرد. وقتی چندتا دختربچه توی خیابان یا پارک یا هرجایِ دیگری میبینم گریهام میگیرد. اسم «پاستا» که می‌آید گریهام میگیرد. دستبندم را که نگاه میکنم گریهام میگیرد. کتاب که میخوانم، گروههای دانشگاه را که باز میکنم، عکسهای جشن روز دانشجو را که نگاه میکنم، به چشم‌هایم که خیر می‌شوم. مطالب وبلاگم را که می‌بینم، گریهام میگیرد. به فکر انزلی رفتن که میافتم گریهام میگیرد. که بدجورِ حسرتش به دلم مانده. به حسرت که فکر میکنم گریهام میگیرد. به دلم که فکر میکنم گریهام میگیرد. من آدم ضعیفی بودم. ضعیف هستم. و ضعیفها هیچ کاری ازشان بر نمیآید، جز اینکه گریه کنند.



+ عکاس؟



۴ نظر ۲۰ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۰۱
کامل غلامی


دریای خیس

خیس شدهای. بوی نم تمام مشامم را پر کرده. تنت شور است. مزهی دریا میدهد. مزهی اشکهای بچگی توی مدارس دخترانه. از روسریات ماهیها بیرون میریزند. دستانت بوی دریا گرفته. بویِ آفتاب سوختگی. بالههایت را روی دستانم که میکشی دریا طوفانی میشود. گوشوارههایت را باز میکنی تا صدایِ مرغهای ماهیخوار توی مغزم پُر شود. همینکه به سینههایت خیره میشوم باران میگیرد. میلغزی از بین دستانم. در تنم ماسهها رسوب میکنند. بارانِ سینههایت وقتی تویِ صورتم میپاچد، غریق نجات توی ساحل غرق میشود. قایقها از گوشه چشمت عبور میکنند و همینکه به لبهایت میرسند واژگون میشوند. غرق شدن کارِ سختی نیست. فقط باید خیس شد و به گونههایت خیره نگاه کرد. تو خیس شدهای. خیس به آغوشم رسیدهای. شبیه نوزادی که با لبخند از رحمِ مادرش بیرون میلغزد.




+ عکاس؟



۱۹ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۴۵
کامل غلامی

کم آوردیم

تا کِی باید عذاب بکشیم؟ تا کِی باید دردامونو ببینی و با لبخندای مسخرهت بهمون بگی «صبر داشته باش». اونجا که گفتی بعدِ هر سختی آسونی هست، اصلا طاقتمونو دیده بودی؟ اصلا دیده بودی که نمیتونیم زیر سختیه دووم بیاریم؟ دیدیو هیچ کاری نکردی؟ به خودت قسم، ما کافر نیستیم. به قرآنی که فرستادی و توش هزار بار از حق گفتی، ما چیزی جز حقمون نمیخوایم. ما دشمن نیستیم. ما منافق نیستم. ما بیهمهچیز نیستیم. فقط خستهایم. فقط کم آوردیم توی این برزخ. که تو هم وقتی چشماتو باز کنی و خودت رو یه جوون 23سالهی داغونِ بیروحیهیِ بیآینده ببینی، خسته میشی. ما خستهایم خدا. کم آوردیم. دیگه دمِ عیساییِ پیامبرات گرم نیست. جواب نمیده. این نطفهیِ لامذهبِ نجس، دیگه زنده نمیشه. بیخودی مبعوث نکنشون. نجات دهندهای تو کار نیست. کرکره رو بده پایین خدا




+ عکاس؟



۵ نظر ۱۷ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۱۵
کامل غلامی


سوز

واسمون نقل و نبات که پخش نمیکردن. زندگی سخته بوده به هرحال. توی بعضی روزا دهنمون سرویس شده. همونجور که توی بعضی روزهای دیگهش عطرِ خوشی و خنده‌ش پیچیده لایِ گردنمون. اصلا بحثِ اعتراض و فحش و اینجور داستانا نیستا. چون دیگه توانِ اعتراض نمونده توی ماهیچههامون. انگیزهای نمونده واسه درست کردن. فقط اینارو میگیم تا گفته باشیم در کل. که بعد که دیدین نابود شدیم و داریم له میشیم نگین «عه! این که چیزیش نبود» داد و هوار زدنهامون نتیجه نداشت. که اگه داشت بیشتر از لیدرهایِ توی استادیوم آزادی داد و هوار زده بودیم. حنجره نمونده بود واسمون. ولی خب جوابگو نبود. این تخمِ لق اگه قرار بود به صدایِ حنجرههامون توجه کنه که اسمش نمیشد «زندگی»، میشد «مامان». خب به هرحال داره میگذره. اینکه سخت میگذره یا راحت دیگه به توانمون بستهست. بسته به اینه که چقد شل یا سفت بگیری. واسه ما که جفتش بوده. هرچند سختیه قلدرتر بود و پرزورتر. یهجورایی شبیه نمودار سینوسی هی بالا پایین میشد. ولی تهش تصمیم گرفت بخوابه روی زمین و اونقد بهمون سخت بگیره که له بشیم. که نابود بشیم. که سوزش حنجره‌هامونو شدیدتر کنه. حالا که دقت میکنم تازه میفهمم چرا توی دوران کنکور، از مثلثات متنفر بودم.




+ عکاس؟




۱۷ مرداد ۹۷ ، ۲۲:۳۳
کامل غلامی

داریم می‌میریم


دیدى چقد راحت بود؟ فقط اولش یکم درد داشت. عادت‌کردن رو می‌گم. زیر گوشمون خونده بودن وقتى یاد بگیرى عادت کنى همه چى بهتر میگذره. بهمون یاد داده بودن شلوغ که بکنى ضرر مىکنى. تهشم هیشکى نیست که بیادو طرفت رو بگیره. باید تنهایى درد بکشى توى انزواى خودت. زیرِ گوشمون خیلى آروم گفته‌بودن که «اعتراض نکن، تو یه میهنپرستِ غیرتى هستى. فریاد نزن، تو یه جوونِ قوى هستى که آیندهشو میتونه خیلى خوب بسازه.» با همینا خرمون کرده‌بودن. یه یادداشت نوشتهبودن و گذاشتهبودن توى جیبِ پیرهنِ تکتکمون. هر بار نگاش مىکردیم با حسى که مخلوطى از ترس و میهندوستى بود، از اعتراض و فریاد و شلوغ کارى دست مىکشیدیم. 
اما یادمون نبود بالاخره از یه جا نشتى مىده. حواسمون نبود آدما هم تا یه حدى توان دارن و یهو ممکنه آمپرشون بچسبه به سقف. اینارو کسى بهمون یاد نداده بود. بهمون یاد نداده بودن وقتى کسى حقمونو خورد چجورى جلوش وایسیم. بهمون یاد ندادهبودن یه کراواتى هم میتونه دزد باشه. یه قرآنخون هم میتونه فاسد باشه. کسى نبود بهمون یاد بده عادت نکنیم. کسى نبود یقهمونو سفت بچسبه و بگه «عادت کردن ینى مرگ. ینى فلاکت. ینى یه مرداب که هرچقدم آبِ تمیز توش بریزى تهش میگنده! » یادمون ندادن که کمکارى زرنگبازى نیست، حقخوریه! یادمون ندادن حقخورى تهش توى گلومون میمونه. یادمون ندادن گلو فقط واسه نشخوار کردن نیست و گاهى وقتا باید براى گرفتنِ حق به کارش انداخت. درسته ما خودمون هم نرفتیم سمتش تا درست یاد بگیریم ولى خب شرایطش هم مهیا نبود. میدونى؟ سخته که بخواى یه درخت رو روى یه زمینِ سنگى رشد بدى. نمیشه! حتى اگه اون درخت قوىترین درخت باشه. ما خیلی سعی کردیم قوی بمونیم ولی دیگه داریم کم میاریم. داریم میگندیم!


رایمون نوشت1 : دلار از 10هزارتومن گذشت.
رایمون نوشت2 :عکاس را نمیدانم.


۶ نظر ۰۷ مرداد ۹۷ ، ۱۷:۱۸
کامل غلامی


فوتبال 1

فوتبال 2


دو عکس بالا از عکس های بازیِ ایران - اسپانیا هستن. عشق و دوستی. چیزی که شاید فوتبال خیلی بهتر بتونه مارو بهش برسونه



فوتبال 3


این یکی از بازیکنایِ استرالیاست. که بعد از باخت توی یکی از بازی ها توسط فرزنداشس دلجویی میشه ^^



فوتبال 5


این «ام‌باپه» ست. کسیکه توى یکی از بازی های جام بهترین بازیکن زمین شد. ٢ تا گل زد و یه پنالتى گرفت. به دیوار اتاقش دقت کنین. به رویاهاش. به لبخندش. کم نیستن از این علیرضا بیرانوندها. ما چرا جزءشون نباشیم؟



۷ نظر ۲۵ تیر ۹۷ ، ۲۲:۳۶
کامل غلامی

چهره


رایمون نوشت: مطمئنم اگه ژاپن بود از این زیبایی برق تولید میکردن.




۱۸ نظر ۱۵ تیر ۹۷ ، ۲۳:۳۶
کامل غلامی

لطفا ما را سانسور نکنید



ترجیح دادم رنگی باشه عکس.

۹ نظر ۲۵ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۳۷
کامل غلامی