نامه به ریحانهاى که هرگز عاشقم نشد «نامه هفتم»
سلام ریحانه! اخبار دارد از تخریب لایه ازون و وضعیت اسفبار جنگلهاى شمال مىگوید که یکهو یادت افتادم. یاد این افتادم که به تو محتاجم شبیه گیاه به آب. شبیهِ زمین به محافظ. شاید اصلا شبیهِ پدرت به عصبانیتهایش بر سرِ من. دلم مىخواهدت ولى تو هى ناز مىکنى و عشوه میآیی و اعصابم را به هم ریختهاى. نمىدانم این چه سرنوشت شومىست که مبتلایش شدهام. دارم کم مىآورم ریحانه! همین روزهاست که توى بخش مراقبتهاى ویژه بسترىام کنند و اجازه ندهند ملاقاتم کنى و دلت برایم پوسیده شود. آنجاست که پشیمان شدنت شبیه بتادینِ بعد از عفونت میشود. پرستاران را هم که میشناسى. یکى از یکى خوشگلتر. مىترسم نیایى و من عاشق یکى از همین پرستارها شوم و تنهایت بگذارم و از غصه دق کنى ریحانه! ولى نگران نباش. قبل از اینکه عاشق شوم حتما به قولم عمل مىکنم. حتما به پدرت مىگویم که دوستت داشتهام. حتى اگر شده با همین لباسِ آبىِ کمرنگِ بیمارستان مىآیم دمِ خانهتان و با آن حالِ زارم برایت گیتار مىزنم و ازت خواستگارى میکنم. میخواهم کاری کنم پدرت ضجه بزند از غصه! حتى اگر به من بگویند دیوانه. به خدا دیوانگى از این وضع بهتر است. مىشود وقتی بیمار شدم توى زمان ملاقات با یک دسته گل به دیدنم بیایى؟ اگر با خودت کمپوت گیلاس بیاورى و آن شالِ طوسى رنگت را بپوشى خوشحالم مىکنى. فقط به پدرت نگو که بیمار شدهام. نمىخواهم ضعفم را بفهمد. نمىخواهم همین اولِ کارى فکر کند من قرص و دوایی هستم. پدرت کلا یک آدمِ مزخرفِ متوهم است که بعد میخواهد پشتم صفحه بگذارد و یک کلاغ چهل کلاغ کند و آبرویم را ببرد. فکر بکند نحسی گرفته مرا و برایش ضرر مالى دارم. فقط سلامم را بهش برسان و بگو کمى دوستم داشته باشد.
دوستدارت. نویسنده
از مجموعه: «نامه به ریحانهاى که هرگز عاشقم نشد» | نامه هفتم
طراح: علیرضا مواساتی