شام امشب فرانسوى باشد لطفا!
تنهایی توی خوابگاه نشستهام و فوتبال میبینم. تخمه نمیخورم. استرس ندارم که نتیجهی بازی چندچند میشود و دارم به این فکر میکنم که شام را چه ساعتی به سلف میآورند. قطعا فرانسه دوست داشتنیتر از آرژانتین است. از هر حیث که مینگرم فرانسه را دوستتر دارم. ولی باز هم تهِ تهش نتیجهی بازی هرچه بشود نه غصهاش را خواهم خورد و نه حنجرهام را از حالت
طبیعیاش خارج خواهم کرد. داور فغانی است و شاید این یکی از غرورمندانهترین
دلایلی باشد که باعث بشود نتِ گوشی را روشن کنم و Shareش کنم به لپ تاپ و سایت شبکه3 را باز کنم و بنشینم پایش. از صدایِ بچه ها توی سالنِ خوابگاه متوجه میشوم شام را آوردهاند سلف. کارت دانشجویی و یک ظرف بر میدارم و درحالیکه اصلا یادم نیست از بین دو منویِ شامِ امشب، کدام را انتخاب کردهام راهیِ آشپزخانه میشوم. توی راهرو صدایِ بچهها را میشنوم که میگویند فرانسه بازی را میبرد. صدایشان پر است از اطمینان و غرور. از شنیدنِ صدایشان آنقدر خوشحالم که دیگر برایم مهم نیست شام امشب کدام یک از دو منوىِ مشخص شده است.