آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

من یه سربازم که

يكشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۳۵ ق.ظ

 

من یه سربازم که
بغضشو ترانه کرد
با تفنگِ دشمن
ارتشی ویرونم
که مسیرو وا کرد
تا بجنگه دشمن!

خنده‌ی تو جنگه
جنگِ تحمیلی که
چند سالی غم داشت
صورتِ من واسه
خوب‌تر خندیدن
خیلی چیزا کم داشت

پس بخند و حالا
زندگی رو مثلِ
پادگان غمگین کن
پس بخند و حالا
سینه‌‌مو میدونِ
چندصدتا مین کن

برجکِ تکراری
قرص و شب‌بیداری
نسخه‌ی فرمانده‌س
بهمنِ دود شده
عمرِ نابود شده
نسخه‌ی فرمانده‌س

این ترانه داره
رو ستونِ پنجم
بال و پر می‌گیره
یک نفر بغضش رو
مثلِ یه فرمانده
باز سر می‌گیره

خواب می‌ری مثلِ
نمِ باروتی که
تو خشابِ من بود
سال‌ها بیدارم
توی دنیایی که
قرصِ خوابِ من بود

بغض من باروته
زود شلیکم کن
اسلحه‌م آماده‌ست
تویِ فکرت بودن
با لباسِ خاکی
فک نکن که ساده‌ست!

تو بزرگی واسم
دور شو از این دژ
باز کوچیکم کن
بغض من بارونه
زود شلیکم کن
زود شلیکم کن

 


[شاید یک یادگاری از روزهای مسخره‌ی خدمت اجباری]‌