گیماور با لباسِ زمختِ پلنگی
بعضی از سربازهای اینجا (اینجا یعنی پادگان) معتادند. این جمله را جوری بخوانید که انگار دارید یکی از بدیهیترین چیزهای دنیا را میخوانید. مثلن انگار دارید میخوانید «آب در صد درجه به جوش میآید» معتاد به سیگار و مشروب نهها، اینها که روال روزمرهاست. به چیزهای دیگر؛ بیشتر گُل. اکثرشان همدیگر را میشناسند و در روزهای خماری خیلی خوب هم را پیدا میکنند و «متاع»شان را با هم تقسیم میکنند و میروند فضا. تا حالا با لباسِ قهوهایِ پلنگی رفتهاید فضا؟ من هم نرفتهام. باید باحال باشد. اتفاق جالبی که توجهم را بهشان جلب کرد، نوع ادبیاتیست که بینشان وجود دارد. مثلن به مواد میگویند «متاع». یا مثلن وقتی میخواهند بروند پشت آشپزخانه یا حمام - که مکان ثابتِ بساطشان است - میگویند «بریم سرِ جلسه» یا مثلن «برادر من تو موقعیتام». [این برادر برادر گفتن رسم است بین کسانی که پست میدهند و بیسیم دارند] بهار که میشود و درختهای آلوچه شروع میکنند به بار دادن، موقعیتها تغییر میکند و به سمتِ درختهای آلوچه و چاقالهبادامِ تهِ پادگان میرسد. نزدیکِ پمپبنزین. ولی باز هم آنجا «موقعیت» است و هر کسی بخواهد برود باید بگویید دارد میرود «جلسه». در کل اعتیاد چیز خوبی نیست، ولی ماجراجوییهایی که در طول پروسهی «کشیدن» توی پادگان به تنِ آدم میخورد جالب و بهیادماندنیاند. البته به شرطی که خطهایت پر نشود و اوردوز نکنی و به «کرهخوری» نیفتی. [گفته بودم؟ اگر از دستت در رفت و گُل زیاد کشیدی، بهترین اقدامِ عمومی این است که کره بخوری تا بِبُرد به اصطلاح] یکی از بچهها چند هفته پیش زیادی کشیده بود و اوردوز کرده بود. آورده بودندش بهداری. گفته بود گیماور شده! بیحال روی تخت اورژانس دراز کشیده بود و میگفت گیماور شده. شماها میدانید وقتی یک نفر با لباسِ زمختِ پلنگی گیماور میشود باید چهکارش کرد؟
خوشم اومد...
میدونم جواب سوال این نبود ولی حسم الان اینه... دقیقا هم نمیدونم از چی خوشم اومد عمو.... ولی احساس شدیدی از خوش آمدن دارم:/