[خوشبختی؟]
به نظرم زندگی به شکل کلی برای خوشبخت بودن ایجاد نشده. نمیخواهم خیلی رادیکال باشم و بگویم زندگی، بدبختیست؛ هرچند دقیقن چنین نظری دارم! زندگی مجموعهی متشنجیست از تلاش برای تهیهی غذا و ارضای جنسی و خواب. مابقی فعالیتهای بشر از ابتدا تا همین قرنِ عجیبِ مدرن، برای دستیابی به چنین مقصودی ایجاد شده. همین سهتا. و اگر بخواهیم خیلی ریز شویم و دقیق روی این سه موضوع نگاه کنیم، میبینیم که بشر برای به دستآوردن این سه نیاز همیشه در رنج بوده و تلاش کرده و اذیت شده. حتی خوابیدن در بسیاری لحظات رنجآور است، به خصوص در قرن حاضر. و مهمترین علتش رنجیست که انسان در نتیجهی پیدا کردن مکان مناسبی برای خواب متحمل میشود. حتی پس از ارضای این نیازها نیز رنج دوام خواهد داشت. تنوعطلبی شاید رنجآورترین خصیصهی انسان مدرن باشد. نیاز به تنوع در تغذیه، ارضای جنسی و خواب بشر را تحت سلطهی خود در آورده و باعث شده رنج بیشتری نسبت به نیاکان غارنشینش بکشد. حتی اگر در ظاهر زندگی رنگارنگ و آسودهتری را تجربه کرده باشد. دیالوگ تلخی در Deadpool بود که شاید خلاصهی همهی تئوریها در مورد زندگی باشد: «زندگی مجموعهی بیپایان از بدبختیهاست، که تنها پیام بازرگانی مختصری از خوشبختی داره!»
تجربه من هم همینه ولی آدمهایی رو دیدم که خلاف این وضعیت رو زندگی میکنن؛ من به این طور آدمها نمیگم خوشبخت، میگم راحت. آدمایی که انگار یاد گرفتن چطوری باید راحت زندگی کرد....