آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

📚ترلان - فریبا وفی

چهارشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۸، ۰۶:۳۳ ب.ظ

 

«ما ملتِ حرّافی هستیم. حاضریم ساعت‌ها حرف بزنیم ولی یک خط ننویسیم. چون نوشتن مسئولیت دارد.»

 


ترلان
فریبا وفی
۱۹۲ ص
چاپ بیستم | ۱۳۹۶
۱۴.۵ تومان
نمره: ۱۵ (از ۲۰)
نشر مرکز

کتابِ خیلی خیلی خوبی نبود! به نظر کمی غیرواقعی می‌رسید و غلظت شدید زنانگی در روایت‌ها و نوع دیدگاه‌ها برایم قابل پذیرش نبود و ارتباط مناسبی باهاش برقرار نکردم. البته نمی‌دانم «زنانه نوشتن» اصلا چیزی هست که وجود داشته باشد یا اصلا خوب است یا بد. اما در این رمان با تعداد زیادی از شخصیت‌ها مواجهیم که زنند و علایق زنانه دارند و مشکلاتشان جوری‌ست که شاید نیمی از مردم (مردان) متوجهش نباشند. و همچنین کمرنگ بودنِ نقش مردان در این رمان به نظرم یکی دیگر از دلایلِ یکسویه شدن رمان بود. به نظرم «ترلان» از آن‌ورِ بام افتاده بود! از طرف دیگر چندجا اصلا با واقعیت جور در نمی‌آمد. ترلان دختری بود که علاقه داشت پاسبان بشود! کاری که خب دخترانه نیست (کارِ دخترانه یا پسرانه داریم؟!) پیش از این و در دورانِ مدرسه هم او به همراه رعنا اعلامیه‌های سازمان را پخش می‌کردند و فعالیت سیاسی داشتند. برای اینکه بتوانند در آزمون قبول و پاسبان شوند می‌بایست مدتی را در یک مکان شبیه کمپ یا اردوگاه سپری می‌کردند. توصیفاتِ فریبا وفی از این کمپ چنان عجیب و غریب و درپاره‌ای موارد غیرواقعی‌ست که انگار دختران به زندان افتاده‌اند! مثلا بی‌اعتنایی به بیدار باش و همچنین انجام ندادن نظافت راهرو هرگز مستحق بازداشت نیست! یعنی من جایی ندیده‌ام که باشد ولی فریبا وفی، فیروزه و مینا را انداخت توی بازداشتگاه! یا جایِ دیگری که رعنا سوال‌های بودار پرسیده بود او را به دفتر خواسته بودند. یادِ دوران ساواک می‌افتم. چیزی که به نظر می‌رسد ربطی به تربیت پاسبان نداشته باشد. یکجورهایی انگار تصویری از دوران خدمت سربازی در یکی ازپادگا‌ن‌های مرزی را نشان می‌داد. درحالیکه که آن دختران، نه سرباز بودند و نه تهران شهری مرزی محسوب می‌شد!