دخترانِ خیابانِ انقلاب!
تا حالا اینقدِ ضایع حس نکرده بودم یکی خرم کرده باشه! ینی جوری سرم کلاه رفت که گمونم بعدِ عهدنامهی ترکمنچای، این یکی از بزرگتریناش بود. ترکمنچای رو ماها نبسته بودیم ولی اینو ما بستیم. بدم بستیم. از کجا میدونستیم یه تیکه چوب و روسری بالاسرش میتونه باعثِ پناهندگی بشه؟ به همهشون هم ندادن البت. چه عکسا و طرحایی که ساختن ازش و رفت روی بیلبوردهای مجازیمون. چه ساده خر شدیم! حالا اگه ناراحت میشین از جمع بستن، یا اگه به محافظان حقوق حیوانات بر میخوره که «خر مگه چشه؟» اصلا گِل بگیرین اون جمله رو. ولی من توی انزوای خودم دارم فکر میکنم که چقد باحال خر شدم. توی انزوام که میتونم خر شم؟ پس میشم. حالا همه اینارو میشه تحمل کرد و زد به حسابِ همهی سگدو زدنهامون واسه این زندگی. ولی تشویقِ دخترِ مو وزوزیِ خیابونِ انقلاب به تحریم کردنِ بیشترمون دیگه تهِ نالوطیگریه. این دنیا داره تهِ گندوکثافتاش رومیپاشه روی صورتمون. اصلن هم به این توجه نداره که ماها کسایی رو داریم که یه مدتی تپه تپه کثافت ساختن توی این مملکت. یکی دکمهی صادراتِ کثافت رو بزنه. خاموشش کنین نامسلمونا. دیگه حتی نفس کشیدن هم داره برامون سخت میشه.
+ البته نباید به حرفای صداوسیما هم گوش دادها. این اقدام سازمان یافته و .. نبوده. چون اولین نفری که در اعتراض به حجاب اجباری روسری از سر برداشت، ویدا موحد بود نه این خانم (شاپرک شجریزاده) یعنی به این حرف رسانههای داخلی که برداشتن روسری و به چوب کردنش سازمانیافته بوده نباید اعتنایی کرد. هرچند حالا من به همه چیز مشکوکم. حتی چشمهایش!