من دروغ میگویم؛ چون میترسم!
این جمله را به دقت بخوانید: «یکی از بدترین معایب، زشتترین گناهان و منشا بسیاری از مفاسد، دروغ است. به نحوی که از گناهان کبیره محسوب شده و از رذایل اخلاقی به شمار میرود.» اینها را خیلی خیلی زیاد همه جا توی گوشمان خواندهاند و بهمان یاددادهاند که دروغ نگوییم. «دروغگو دشمن خداست و هر که دروغ بگوید جایش وسط آتش است.» اما آیا واقعا چنین است؟ آیا واقعا دروغگویی تهِ تهش نتیجهی جبرانناپذیری برای شخصِ دروغگو دارد؟ یا منفعتش بیشتر از مضراتش است؟ انسان به هر اندازه که بیشتر دروغ بگوید، به همان اندازه دروغ گفتن برایش سادهتر میشود. و هر اندازه که دروغ گفتن برایش سادهتر شود، در این کار مهارت مییابد. آیا ماهران در دروغگویی زندگیِ بهتری ندارند؟ اصلا نمیخواهیم به تقدیس دروغ و دروغگو بپردازیم همان طور که اصلا هدفمان این نیست دروغ را بده کنیم. «آیا همه دروغگو هستند؟» نه، اینچنین نیست. «هیچکس دروغ نمیگوید؟» نه قطعا اینطور نیز نیست. تقریباً تمامی افراد؛ دروغهایی بیضرر و مودبانه مرتکب میشوند، براى مثال، ستایش میزبان بخاطر یک مهمانیِ ساده، تعریف از موهایِ وزوزی و مسخرهی همکلاسی در جشن تولد، گفتگوهای کسلکننده و غیره. هیچکس واقعا انتظار ندارد که در این موقعیت، حقیقت را بگوییم. بنابراین باید به این نتیجه برسیم که همه ماها دروغ را بد میدانیم ولی انجامش میدهیم. چرا؟
اگر بخواهیم یک تعریفِ کلی و جامع از دروغ و دروغگویی ارائه بدهیم «ناهماهنگی زبان و دل» شاید جامعترین و کوتاهترین تعریفِ ممکن باشد. اما آیا لازم است همه جا زبان و دلمان با هم هماهنگ باشد؟ آیا آنان که ناهماهنگند بیشتر سود نمیبرند؟ اصلا سود چیست و تباهیای که در نتیجهی دروغگویی عاید میشود به چه معناست؟ با وجود آنکه دروغگویی در اغلب فرهنگها و ادیان نکوهش شده است، در همهی جوامع انسانی به نحو جدی شایع است. پژوهشگران دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در لس آنجلس در تحقیق خود به این نتیجه رسیدند که هر آمریکایی هر 8 دقیقه یک بار دروغ میگوید (روزنامه اطلاعات، 19 فروردین 1376) . نتایج تحقیقاتی که برای یک نشریه روانشناسی در ایتالیا انجام شده، نشان میدهد که 70 درصد از شرکتکنندگان در مصاحبه روزانه 5 تا 10 بار دروغ میگویند. میزان دروغگویی در اجتماعات مختلف متفاوت است و خانواده اجتماعیست که بیشترین میزان دروغ در آن در جریان است! بیشترین دروغگویی در بین همسران و در وهلهی دوم خانواده درجه یک و در نهایت در بین غریبههاست ) تحقیق محدثی و فلسفی)
موضوع دارد جذاب میشود!! دروغ آنچنان که فکر میکردیم، از ما دور نیست. حالا باید دقیقتر بدانیم چرا ما دروغ میگوییم. طبق گزارشی) بالایان، روان شناسی کودک به زبان ساده، اصفهان، انتشارات مشعل) ترس؛ از اصلیترین دلایل دروغگوییست. ترس از مجازات، خدشهدار شدن آبرو، یا هر چیز دیگر. شاید این ترسها در برهههای زمانی و موقعیتهای مختلف متفاوت بروز کند. مثلا یک کودک 10 ساله دروغ میگوید چون از مجازاتِ ناشی از عملِ نادرستش میترسد. یک فرد بالغ دروغ میگوید چون میترسد آبرویش برود. یک قاتل دروغ میگوید چون میترسد اعدام شود! اگر بخواهیم این نسبت را به صورت کمی بررسی کنیم به این اعداد میرسیم: ترس / 71درصد – غرور یا خودخواهی / 17درصد – آزار و شیطنت / 10درصد و نوع دوستی / 2درصد.
خب. به نظر در مسیر خوبی قرار گرفتیم. به همان جایی که میتوان ادعا کرد من دروغ میگویم چون میترسم! اما ترس از چه؟ در مقابل که؟ هرچند فکر میکنم که دلایل دیگری نیز در بروز این رذیلت )آیا دوغگویی واقعا رذیلت است؟ نمیدانم) موثرند و نسل جوانی که تابِ پاسخگویی دائمی به پدر، مادر، همکلاسی، دوست، همسایه و ... را ندارد، برای دور شدن از سینجیمهای تمام نشدنیِ والدین - عموما مادر – سعی میکند یکجوری قضیه را ماستمالی کند تا وارد اصل داستان نشود. همین یعنی دروغگویی. همینکه اصل و تمام داستان را نگویم یعنی دروغ گفتهایم حالا اینکه داستان را وارونه کنیم که دیگر احسنالدروغهاست! بیاید یک مثال ساده بزنیم. فرض کنید شما ساعت 12 شب تازه وارد خانه شدهاید. پدر/مادرتان ازتان میپرسد «کجا بودی؟» و شما میگویید «با بچهها رفته بودیم بیرون دور بزنیم». قطعا مکالمه به اینجا ختم نمیشود و سوالهای دیگری اعم از «کدوم بچهها؟ اونا کی هستن؟ دقیقا کجا رفته بودین؟ شام چی خوردین؟ از ساعت 6 غروب تا 12 شب فقط همونجا بودین؟ چقدر خرج کردی؟ و ..» ردیف میشوند و شبیه پتک توی سرتان فرود میآیند. اما بیاید در جوابِ «کجا بودی» بگویید «خونهی محسن بودم داشتیم فوتبال دستی میزدیم» با این توضیح که محسن یکی از دوستان قدیمیتان است و مورد اعتماد خانواده. مطمئنا دیگر از ردیفهای پتکوار سوالهای اعصابخردکن خبری نخواهد بود و شما با خیالی آسوده وارد اتاقتان شده و میخوابید. دقت کردید که این روند چطور شکل گرفت؟ درست است که شاید ترسِ از رفتن به جاهای نامساعد باعث این جواب هم بوده باشد اما دلیل اصلیِ این نوع پاسخگویی، سوالهای ادامهدار و اعصابخردکنی بوده که پشت هم ردیف شده و بر کوفتگیهای ناشی از تلکابین سواری با بچههای دانشگاه افزوده. بله! شما خانه محسن نبودید. اکیپی رفته بودید تلکابین سواری!
دروغگویی موضوع چندان پیچیده و عجیب و غریبی نیست که بخواهیم در خصوص دلایل، انگیزهها و پیامدهایش صحبت کنیم و طومار بنویسیم و تهش نتیجه بگیریم که بد است یا خوب. هر چند همه جا نهی شده و بد عنوان شده و از آن به زشتی یاد شده است اما به شخصه هنوز به شکلی واقعا آرمانی تکلیفش را مشخص شده نمیبینم. دروغگویی در بستر خانواده بنیان را متزلزل میکند. درست. اما در اجتماع چطور؟ اصلا در اجتماع نیز بنیان را متزلزل کند. آیا مهم است؟ قضیهی کشتی و سوراخ و اجتماع را همهمان میدانیم و نیاز نیست با آن استدلال به این نتیجه برسیم که دروغگویی در اجتماع باعث میشود ما غرق شویم، ولی چیزی که در حال حاضر میبینیم واقعیتر نیست؟ این بار نمیخواهیم به نتیجهای برسیم. که اگر به این نتیجه برسیم که «دروغ بد است» نتیجهایست که خیلیها و خیلی قبلترها بدان رسیدهاند و اگر به این نتیجه برسیم که «دروغ خوب است» یک نتیجهی بیپایه و غیرمستدل عنوان کردهایم. حالا اینکه متهم بشویم به تقدیسِ امور زشت) زشت از نظر خودشان) به کنار.
چه بخواهیم و چه نخواهیم در روابطمان شاهد دروغگوییهای زیادی هستیم. بعضیشان به ما و زندگیمان مربوط است و برخیشان هیچ ارتباطی بهمان ندارد. اگر از کسانی باشیم که دروغ را نهی میکنند؛ هرگز نخواهیم توانست افراد را از دروغگویی منع کنیم اما میتوانیم در انتخاب افرادی که باید باهامان در ارتباط باشند بیشتر دقت داشته باشیم. میتوانیم همچنان به افسانهی درازیِ بینیِ پینوکیو متعهد بمانیم و سوءظنهامان را نریزیم توی روابطمان یا میتوانیم یک پلی گراف باشیم. دستگاه دروغسنجی که یک به یک دروغها را استخراج میکند. هرچند وقتی این دستگاه را در زندگیمان وارد کردیم باید قید خیلیها را توی زندگی بزنیم!
چاپ شده در شماره 106 نشریه درددل
چاپ شده در شماره 103 نشریه درددل.
عکس ها ایران نیستند.
این مطلب توسط کامل غلامی نوشته و در وبلاگ بارگزاری شده است.mr-raymon.blog.ir