«رزیدنتِ سالِ یک»
«مگه پزشک اینجوری صحبت میکنه؟ یعنی چی اصلن؟ اینا دیگه چه کساییان؟» توی راهروی اتاقعمل و بین اتاق3 و اتاق ریکاوری ایستاده بود و داشت با رزیدنتهای سال پایینیاش صحبت میکرد. پشتِ دربِ سربی ایستاده بودند و به حرفهای استادشان گوش میدادند. از آنجایی که برای بررسی دقیقتر باید از ستون فقرات بیمارِ اتاق3 عکس برداری میکردند، همهمان آمده بودیم بیرون و توی راهرو؛ پشتِ دربِ سربی ایستاده بودیم تا اشعهها بهمان برخورد نکنند. من هم یکی از افراد اتاق بودم که ناگزیر در بین مکالمات آنها وارد شدم و گوشم را کمی تیز کردم تا ببینم چه میگویند. اتند (استاد) از رزیدنتهای سالِ یک شاکی بود و شکایتشان را پیش رزیدنتهای سال بالاتر برده بود. (توضیح اینکه رزیدنتِ سال بالایی یکجورهایی میشود استادِ رزیدنتِ سال پایینی. و اتند شخصی است فراتر از دورههای مختلفِ رزیدنتی) میگفت «بابا نوع برخوردشونو اصلاح کنن. بیمار بنده خدا با اونهمه استرس به خودش قبولونده بیاد توی این اتاق عمل. اتاق عمل اعصاب میدونین ینی چی؟ جراحی اعصاب میدونین ینی چی؟ با اونهمه استرس و ترس همه چیو سپرده به خدا و شما بعد یکی میاد میگه «نمیدونم، چمیدونم، به من مربوط نیست؟» خب اینکه نشد حرف. اگه نمیدونی اینجا چه میکنی؟ فرقت با بقیه چیه پس؟» جوری از بیمارها حرف میزد که حس میکردم بیمار یکی از اعضای خانوادهاش باشد. جوری به درست برخورد کردن و درست صحبت کردن و توضیح دادنِ پزشک تاکید داشت که انگار دارد بچهاش را برای ورود به اجتماع آماده میکند. عکسبرداری تمام شده بود و آن 3نفر داشتندوارد اتاق میشدند. تکتکِ حرفهایِ استاد جوری از مو و پوس و جمجمهام رد شده بود و رسیده بود به مغزم که در طول عمل تمامِ حواسم پیش بیمار بود. یکجورهایی عذاب وجدان گرفته بودم. باوجودیکه میدانستم من آن رزیدنت سالِ یک نیستم و بیمار هم آن بیمارِ هوشیارِ تویِ بخش نیست.
.
.
.
عکس: اتاق عمل بیمارستان امیرالمونین | رشت
داستان: اتاق عمل اعصاب بیمارستان پورسینا | رشت
.
.
.