خودمرگی!
2 سال بود که برای کنکور میخواند. ولى دیگر کم آورده بود. میرفتم کمی دلدارىاش بدهم ولى منى که خودم زخم خوردهى آن لاکردارِ حالخرابکن بودم کجا و دلدارى کجا؟ بیشتر شبیه جوک بود در واقع. تنها حرفى که به او زدم این بود که «تهش همین کنکوره که آیندهتو میسازه. چه بخوای چه نخوای» و او هم با جملهى «گوه توی آیندهای که با کنکوره!» کلام را خیلی قاطع خاتمه داد. میگفت که متنفر است از این درصدها. میگفت ناحقاند. میگفت متنفر است از 4 ساعت نشستنها و آزمون دادنها. شبیه جنگ میمانست. میگفت متنفر است از 13 ساعت درس خواندنها. میگفت خودزنی است. راست میگفت. قبول داشتم تمامی حرفهایش را. باید قبول میکردم که یک جوانِ 18 سالهی بیاعصاب حق دارد که اینقدر مهاجم گونه برخورد کند. کسی که توی مدرسه حتی
یاد نگرفته برنامه داشته باشد، یاد نگرفته مدیریت یعنی چه، یاد نگرفته که
«قرار نیست زیست و شیمی و ریاضی و فیزیکو باهم بالای 80 بزنی تا بتونی توی
ادامه زندگیت موفق باشی» کسی که حتی درست درس خواندن، درست اندیشیدن و درست صحبت کردن را در خانه دومش - یعنی مدرسه - یاد نگرفته، باید هم بگوید «گوه توی آیندهای که با کنکوره!». کمی به خودم و دنیای خودمان که خیلی هم دور نبود از آن مسائل فکر کردم. یادِ خیلی چیزها افتادم. چیزهایی که بازگو کردنشان اعصابِ خُرده شدهاش را پاره و پوره میکرد. نابودش میساخت. بهش نگفتم. سکوت کردم و نگفتم. نگفتم که ما هم ناحقى زیاد دیده بودیم. ما هم جنگ زیاد کرده بودیم سرِ چیزهای هیچ و پوچ. نگفتم که خودزنىهایمان باعثِ به فنا رفتنمان شده بود. نگفتم که ما ملتِ ناحقِ خودزنندهاى
بودیم که حتى بعد از کنکور و درس و دانشگاه و حتى بعدترش هم هیچ غلطى
نتوانستیم بکنیم. نگفتم که ملتى بودیم که تهش و در بهترین حالت از یک دخمه
در آمدیم و وارد یه دخمه بزرگتر و لجنتر و کثیفتر شدیم. نگفتم آن آزمونی که 4 ساعت مینشینی و تست میزنی ممکن است 4 سال بعدیات را به مسخرهترین شکل ممکن رقم بزند و شاید تا 40 سال هم دست از سرت برندارد. 4 ساعتی که ناعادلانهترین و مسخرهترین و بیشرفترین 4 ساعت دنیاست. اینها را نه به او، نه به هیچکس نگفتهام. امید ندارم وضع بهتر شود. ولی خب میتوانم کمِ کم تلاش کنم تا پخش کنندهی بذرِ ناامیدی نباشم. هرچند کارِ سختیست. کارِ مسخره و سختیست که وقتی بینِ حجمِ عظیمِ حالبههمزنی از قانون زدگیها و مسخرهبازیها قرار گرفتهای، پایت را روی پایت بیندازی و محاسنت را بخارانی و با لحنی که بویِ کثافت میدهد بگویی «درست میشه. درست میشه» نه! درست نمیشود. هیچ چیز خود به خود و الکی درست نمیشود. توی دورهی چندساله ما که درست نشده. هرچند خیلی امیدوار بودهایم. توی دوره ی شما هم درست نمیشود. هر چند که اصلا امیدوار نیستید. و شاید، مرگ از همینجا آغاز میشود.
رایمون نوشت: عکس مدرسه ابن سینا شهرستان لنگرود است. در آخرین آزمون جمع بندی کنکورشان، چند روز پیش