«اولین کارى که بعد از کنکور دادنتون انجام دادین چى بود؟»
سوالى پرسیده بود از کنکورىها که «اولین کارى که بعد از کنکور دادنتون انجام دادین چى بود؟»
جوابهاى متنوع و جالبى دیدم. یکى گفته بود «گرفتم خوابیدم». یکى دیگر کل کتابهاى درسى و کمک درسىاش را ریخته بود توى گونى و گذاشته بود توى انبارى! یک نفر دیگر رفته بود دریا! میگفت حوزه امتحانىشان دانشگاه مازندران بوده و بعد از کنکور مستقیم رفتند دریا. داشتم فکر میکردم که روده درد نمیگیرند از تناقضى که بین آن سطح از استرس و این سطح از آرامش در طول یک روز تجربه میکنند؟! یکى دیگر رفته بود کلاس خیاطى ثبتنام کرده بود. به نظرم این شخصى بود که زودتر از همه فهمید توى دانشگاه هیچ خبرى نیست! یک نفر دیگر گفته بود PDF لیست رشتههاى بدون کنکور را دانلود کرده! این میزان از خودشناسى واقعا حیرت آور است. یکى دیگر رفته بود مسجد براى نماز جماعت جمعه. یکى نوشته بود همان لحظه به سراغ درمان بیمارىاش رفته. ظاهرا در طول ماههایى که براى کنکور درس مىخواند دچار بیمارى شد و به دلیل طولانى بودن پروسهى درمان بیخیالِ دکتر رفتن شده بود. حالا داشت درمانش مىکرد. یکى دوش آب گرم گرفته بود. دیگرى گریه کرده بود. یک نفر دیگر یک نخ کَمِل زرد کشیده بود. حرف یکىشان توجهم را جلب کرد: «با بابام از پارک وی تا ساعی پیاده روی کردیم آبمیوه و کیک خوردیم و کلی خوش گذشت بهمون در حالیکه دوست پسرمم پیاده پشت سرمون میومد!» کسانى هم بودند که یادشان نمىآمد چه کار کردهاند! دخترى نوشته بود «رفتم آرایشگاه براى ابرو». پسرى هم سبیلهایش را زده بود!
خلاصه هر کس با توجه به مدلش جوابی نوشته بود و خاطرههایش را بازگو میکرد. من هم کمی به آن دوران فکر کردم. که کتابهای درسی و کمکدرسیام را خیلی منظم و شیک جمع و بستهبندی کردهبودم و گذاشته بودم توی کارتنهای بزرگی که توی انباریمان داشتیم. که بعدش با داداش اینها رفته بودیم خارجِ شهر و آن یک روز را آنقدر گشتیم تا خسته به خانه برگشتیم. روزهایِ خیلی دوری نبودند. روزهای خیلی خوبی هم نبودند ولی هر چه باشند خاطرههایمانند. دوستشان داریم. حتی اگر تلخ باشند و اذیت کنند و اعصابمان را بهم بریزند.
شما روز کنکورتان چه کردید؟