بانک رفاه
امروز صبح وسط صبحونه خوردن، یکى بهم زنگ زد گفت «از بانک رفاه تماس میگیرم.» گفتم «به! بانک رفاه! جانم بفرمایید.» پرسید «شما در تاریخ فلان ٤٠هزار تومان برداشتى داشتى از کارتت. که دستگاه بهت پول نداده ولى از حسابت کم کرده. درسته؟» دستم رو گذاشتم روى چونه م و شروع کردم به جستجوى اعمال انجام شده م در اون تاریخ. براى منى که گاهى وقتا حتى یادم میره عینکمو کجا گذاشتم انتظارى نمیرفت برداشت ٤٠ تومنى م یادم بمونه. گفتم «نمیدونم راستش رو بخواین.» گفت «نمیدونى؟!» به طرزى این سوال رو ازم پرسید که انگار من باید تراکنش هامو یادداشت و آخر هر ماه توى دفترچه مخصوص بانک بصورت مرتب وارد میکردم. مگه آدم توى عمرش چندبار ٤٠هزارتومن برداشت میکنه خب؟
توى همین فکرا بودم که ایده ى خلاقانه اى از سلول هاى سفید مغزم به سلولاى خاکسترى رسید و اونام رسوندن به نوک زبونم. با خودم گفتم ضرر که نداره. میگم آره ببینم چى میگه. بعد از بله گفتنم، دیدم اولین بدشانسىِ سال نصیبم شده. گفت «اون ٤٠ تومنى که از حسابت کم شده، برگشت داده شد ولى به دلیل اشتباهى که رخ داده دوبار ٤٠ تومنى واریز شده به حسابت، لطفا بیا و اون مقدار پول رو که اضافى واریز شده پس بده.»
همینکه اینو شنیدم کف دستمو آماده کردم تا محکم بکوبم به پیشونیم و با خودم بگم «پسر! چرا ٤٠میلیون برداشت نکرده بودى؟! که با اشتباهشون ٤٠میلیون مفت نصیبت بشه!» که قبل از اصابتِ کف دست با پیشونیم یادم اومد اصلا ٤٠میلیون ندارم توى حسابم! که حتى اگرم داشتم دستگاه روزى ٢٠٠ تومن بیشتر نمیده که. این ندیدبدید بازیا چیه.
آدم خوش خیالى ام. اولش که اصلا فکر کرده بودم توى قرعه کشىِ ٣دستگاه خودرو برنده شدم ولى بعد یادم اومد که برندگانِ اینجور قرعه کشیا سى ساله که یکى ان! فقط پیرتر میشن.
خلاصه خواستم بگم اگر من نرم و اون ٤٠ تومن رو پرداخت نکنم به جمعیتِ بزرگ اختلاس گرانِ کشورم مى پیوندم. و اسمم در کنار خاورى ها و بابک زنجانى ها موندگار میشه. تا قبل از اینکه برم خارج بیاین عکس یادگاریاتونو باهام بگیرین