«ملی و راههای نرفتهاش» نه فیلمِ خوبی بود و نه فیلم بدی. فیلم تلخی بود. اما کمی واقعیتر میتوانست باشد. سیاهنمایی نداشت. ولی اشتباهنمایی چرا! البته با دیدی زنانه و زن محور. علت اینکه گفتم کمی واقعیتر میتوانست باشد این بود که مرد در این فیلم، در فجیعترین حالت ممکن تصویر میشود. نامرد، نفهم، خشن و بیاعتنا. تهمینه میلانی در تلاش است تا رنجها و مشقتهای زنان را تصویر کند ولی غافل است از اینکه در مقابل مردان را آنگونه که نیستند (یا به عبارت درست تر، آنگونه که «همهشان» نیستند) میبیند و این را تعمیم
میدهد. شوهر ملی، برادر بزرگ ملی، پدر ملی، پدرِ شوهر ملی. همه این ها
جزء کسانیاند که با زن همان رفتاری را دارن که 100 سال پیش میشد. این حجم
از مردانی اینچنین توی کت هیچکس نمیرود و خب شاید علت این استفاده، نشان
دادنِ عمق فاجعه باشد. دختری که از فضای خفقان آلودِ خانه به بهانه ازدواج
فرار میکند و وارد خانهی دیگری میشود که خفقان و استبداد شدیدتری توی
هوایش در جریان است. کتکها و محدودیتهای عجیب و غریب و بیدلیلی که متحمل میشود و تهش، خودکشی میکند.
دیالوگ: چون سیبیل ندارم باید همهش کتک بخورم و فحش بشنوم؟