کتاب ٥ بخشِ غزل، چارپاره، غزل مثنوى وترانه و نیمایى داشت غزل هاش به نسبت هم زیاد تر بودن و هم قوى تر بنظرم. ادبیات یاغى تبار چنان اسمش کمى تند و بى پرواگونه ست. نمیترسه از چیزى. و همین نکته توى چندتا از آثارش توى این کتاب باعث سانسور شدن یسرى از بیتاش شده. خیلى خیلى دوست داشتم شعرهاش رو. و بعد از خوندنش به شخصیت یاغى و سرکشش هم علاقه مند شدم. بنظرم اگر ٤-٥ ساعت وقت دارین و توى جیبتون ٧-٨ تومن پول هست بجاى پیتزا و چیپس و پفک "مثل داش آکل" رو بخونین. پشیمون نمیشین.نمونه بیت:
1. شعراشکش همیشه جریان داشت چشم هایش چقدر شاعره بود با خودآیى که لهجه اش تازى است ناامیدانه در مناظره بود رفت و با رفتنش به ما فهماند زندگى هر چه بود مسخره بود
2. مى ترسم از تَذَبذَب یارانم گفتى برادرم شده اى؟ باشد! اثبات کن برادرىِ خود را باید مرا به چاه بیندازى
تذبذب: مردد بودن
3. زندگى یک رمان عشقى نیست زندگى کارگاه نجار است که در آن ابلهان ناوارد هر چه در ساختند دیوار است
4. گیسوان تو شعر فلسفى است چشم هایت دو عارف خوش بین من، به عنوان یک ابر شاعر، مطمئنم که شعر یعى این
ادامه این شعرو گوش کنین:
على اکبر یاغى تبار مثل داش آکل نشر نیماژ سال ٩٢ | چاپ دوم ٧٥ صفحه
هنوزم که هنوزِ مخلصِ زیرپیرهنیاى عرق کردهى بعد از کار کردنتونیم. مخلصِ دستاى زمختِ سیاه شدهتون زیر نورِ آفتابِ تیرماه که داشتین برامون دروازه فوتبال درست میکردین. محوِ چشماى خاکستریتون که خیره شدهبودن به اخبار شبکه یک و حواسشون به قیمت دلار و خرجاىِ زندگى بود. حالا که تیغهاى توى روشویى زودتر از قبل تموم میشن و توى ریش داشتن داریم باهاتون مسابقه میدیم خواستیم بگیم اینا همهش درس پس دادنامونه پیشتون. حالا که موهاى سفید دارن رژه میرن روى صورتتون و حرصمون میدن خواستیم بگیم که به دل نگیرین هارتوپورت کردنامونو. به دل نگیرین که هنوزم یه دردیم براتون روى درداىِ دیگه. که هنوزم یادمون مونده از وقتیکه جوراباى پامون به یه شماره بودن رسیدن و شما جوراب کهنه هارو میپوشیدین تا تازه ها برسه به ما. یادمون مونده موتورسواریاى بچگیمون پشتتونو. که باد بوى تنتون رو میرسوند لاى گردنِ از یقه اسکى بیرون زدهمون. یادمون نرفته چیپس نخوردناتون به بهونهى دوست نداشتن، اون موقعا که تعدادمون زیاد بود و چیپسا کم. یادمون نرفته صداى خندههاى بلندتون که صورتتونو چروکیدهتر میکردن ولى قشنگ بودن. یادمون نرفته معجزههاتون. که از هر پیامبرى واقعىتر بودن. که از رسالتى عاشقانهتر بودن. که از هر کتابى خوش دستتر بودن. شما پیامبرِ خونهى ما بودین با این تفاوت که ادعاى رسالت نداشتین. ادعاى هیچى نداشتین. به اندازهى تمومِ ادعاهاى نداشتهتون چاکرتونیم. به اندازهى تمومِ مشکوک شدناتون توى دوران دبیرستان، دوستون داریم. به اندازهى تموم تفاوت عقیدههامون عاشقتونیم. به اندازهى تموم ثانیههایى که ما بزرگ شدیم و شما پیر، مخلصتونیم بابا.