دیشب رفته بودیم عروسی، چند نفر داشتند میگفتند والیبال ساعت چند بازی دارد و شروع کردند صحبت کردند از والیبال. من فکر می کردم اینها حرفی برای گفتن ندارند و حالا که جمع شده اند، بیکارند و از والیبال می گویند. چقدر هم با آب و تاب برای هم توضیح میدادند. ساعت شد 10 و 55 دقیقه ی شب همه جمع شده بودند جلویِ تلویزیونِ قهوه خانه یِ تالار و والیبال نگاه میکردند. حالا اینکه والیبالیست هامان چکار کردند را کاری نکردم ولی خودم اصلا فکر نمی کردند که والیبال اینقدر طرفدار داشته باشد. حتی از کـُشتی بیشتر ...