آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلقک» ثبت شده است


عاشق شدی انگار .. از چشمات فهمیدم

این حسو با من مشترک هستی، چه رویایی!

عطرِ تو پیچیـدو تمومِ شهرو عاشق کرد

با دامـنِ گلدار بی انــدازه زیبــایی

#کامل_غلامی




۱۵ نظر ۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۴:۱۱
کامل غلامی

در من درختی قصد دارد مقتدر باشد
 کلِ درختانِ جهانش را بسوزاند
ویران کند بر شاخه اش هر لانه ای را هست
 حتی کلاغِ مهربانش را بسوزاند

 در من چراغی زخمی و تنها، تهِ کوچه
 که شاهدِ اعدامِ رویاهایمان بوده
 قتلِ شب ِ بی رحم و غمگین آرزویش هست
 با چند سیمِ کهنه و داغان و فرسوده

 در مغز من روباهِ پیری مادرش را کُشت
 دستانِ بابا جایِ مادر را نمی گیرد
 در خودکشیِ بیستوپنجم بود که فهمید
 یک قهرمان جان می کَنَد اما نمی میرد

 در من کلاغی عاشقانه دوستم دارد
 عشقی پُر از تاریکی و احساس تنهایی
 کوچِ پرستوهای وحشی از میانِ باغ
 یعنی تو رفتی و به خوابم هم نمی آیی

در من سه دختر عاشق یک شاعر تنها
 در فکرِ هر نوعی هم آغوشیِ شیرینند
 یک شاعر غمگین که جایِ شعرهایش را
 ده مردِ بازوپهنِ بازاری نمی گیرند

 ده مردِ بازوپهنِ بازاری نمی فهمند
 این شهر بعد از رفتنت غیراز سیاهی نیست
ده مردِ بازوپهنِ بازاری نمی دانند
 معنیِ "بی تو من دارم دیوونه میشم" چیست

بعد از تو بارانی و غمگین است گیلانم
 این کافه ها بی تو برایم عینِ زندانند
 لبخندهایِ تو جنونم را دوچندان کرد
 حرفِ مرا مردانِ عاشق خوب می دانند

 این بیت ها مصرع به مصرع داغ مجنون بود
 غمگینیِ این شعر را بر من ببخشایید
 در من دو دلقک رویِ صحنه اشک می ریزند
 و آن تماشاچیِ خوشبختی که می خندد شماهایید


#کامل_غلامی

۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۴
کامل غلامی
 

 

 

 

میگویند

"کوزه گر

از کوزه ی شکسته

آب میخورد"

چشمانت

ضرب المثل می فهمند؟





 

 

طراح : امیر حسین - | 8harfi.ir


۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۵۹
کامل غلامی

 

لبهای سرخت

من را یاد آن ماهی های گُلیِ قرمزِ

سفره یِ هفت سین می اندازد.

امسال

به جای آینه

 رو به رویِ "تو" مینشینم

و به لبهایت خیره میشوم

قرار است

 عیدیِ لبهایم را زودتر از همه بدهی ...

 



 

| حتما قشنگ می شود امسال حال تو |

+ عنوان و این تک مصرع از یکنفر که نمیدانم کیست است !


۶ نظر ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۵۱
کامل غلامی

 

 

 

 

 

تا چند روز دیگر زمستان به بهار میرسد

دستانم چیزی از زمستان کم ندارند

بهارِ من ...

 

| کامل غلامی





۲۵ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۴۱
کامل غلامی

 

 

 

 

 

 

با موهایت

انقلاب کرده ای

بدون هیچ جنگ و خونریزی

یک انقلاب مشکیِ مخملی ...



| کامل غلامی




 

۲ نظر ۲۲ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۰۰
کامل غلامی

 

 

 

 

 

 

 

رفتی تا از دیــوونه بازی دست بـرداری

سربـرنگردوندی ببینی دوستــــم داری

راهی که میری سرده، تلخه، مثلِ کابوسه

کابوس میبینم و تـــو تا صبح بیداری ...

 

| کامل غلامی



۰۱ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۲۹
کامل غلامی


خسته از رقص بندری در خواب

دختـری بـا دو چشم بـارانـی

بعـد شلیک هستـه هـای اتم

صحبت از یک حقـوق انسانی

 

خسته از عکس لخت پرسنلی!

خسته از رنگ مشکی مـــویت

خسته از کـافـه هــای دوزاری

در کنــــارِ رفیـقِ پُـــررویـت !

 

خسته از قرص و اشک و خوابیدن

اشک سردی که تویِ چشمت بود

مثـل کابـــوس بین یک رویــــا

نــام مـــردی کنـار اسمت بود

 

خسته از طعـم تلخ لبهـایت

بعدِ یک هفته شب زناکاری

توی شیب خطر سقوط شدن

خسته از بیست سال بیکاری

 

تویِ قلبِ تو خسته شد دنیــــا

تویِ قلبِ تو یک نفر میسوخت

پــای منبـــر تمام دنیـــا مُــــــرد

شیخ هیزی که کفر ها میگفت

 

خسته از خواب روی تختی که

یک نفــر قبلِ من کنــارش بود

یک نفر قبـلِ من کـه میخندیـد

یک نفر قبل من که "آرش" بود!

 

روبه روی تو خودکشی کردم

بـــا تمام وجـــود لــرزیـــــــدم

خسته بودم تمام آن شب را

تا خودِ صبح تخت خــوابیـدم

 

رو به رویت کشید سیگــاری

بغلت کرد، بوسه زد، خندیـد

چشم بستم دوباره دود شوم

چشم بستم و او تو را میدیـد

 

دخترِ تــو شبیه "آرش" بود!

دخترت تــوی باد میرقصیـــد

دختری که شبیش* را(ه) میرفت

دختری کــه شبیش میخندیـد

 

رهبر حذب بــاد مـا بودیـم

تویِ طوفان عقب عقب رفتیم

تویِ طوفان شب تمام شدیم

ما دکل های خالیِ نفتیم

 

بعد یک عمر تــــازه فهمیدم

خسته بودن دگر دمُده شده

خنده ی تلخ رو به شیطانی

که به سوی بهشت رانده شده!

 

 #کامل_غلامی


*شبیه اش


۲۱ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۴۲
کامل غلامی

 

 

 

 

 

 

 






دستت را بـه من بده

تویی که هیچـوقت پایت را از زندگی ام بیـرون نکشیـده ای


| کامل غلامی



۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۴۹
کامل غلامی

زمستان،
 یوزپلنگی گرسنه بود
که برای شکار بچه خرگوشی کوچک ،
 حقارت دانه های سفید برف را تحمل کرد.

۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۴۹
کامل غلامی