ما هم شده ایم مانند بچه های ابتدایی ! یک هفته صبحی ، یک هفته بعدازظهری... این هفته بعدازظهری هستیم. سرِ ظهر قبل از اینکه زنگ بخورد یکی از این بچه ها را فرستادند دفتر مدیریت. ظاهرا در هفته گذشته 3روز غیبت داشت. در داخل دفتر، من بودم و آن پسرک و معاون بهداشت ... زنگ خورد و بچه ها به صف شدند. موقع خواندن دعا که شد من به این پسر نگاه کردم، دیدم دارد هماهنگ با بچه ها دعا را زمزمه میکند. یک صحنه ی جالبی بود. حواسش آنجا بود ... پیش رفقایش ...