آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

۱۹ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است


[ حذف شد ]

۱۱ دی ۹۳ ، ۲۰:۰۲
کامل غلامی

داشت برای پرستار تعریف میکرد "خانم پرستار، اون موقع که من جوون بودم واسه خودم کسی بودم. اینجوری نبود که با یه بارون سرما بخورم و با یه سرماخوردگی سرُم! اون موقع ها که تا زانو برف میومد ما میرفتیم برف ها رو جمع میکردیم و بهشون شکر میزدیم و میخوردیم. ولی الآن چی ... الآن خیلی ضعیف شدم ، بعد از اینکه شکم هفتم رو زاییدم ضعیف شدم. این بچه آخریه خیلی اذیتم کرد. آخرشم مُرده به دنیا اومد ... اسم بچه هام دقیق یادم نیست ، ولی مهدی رو یادمه. همون که وقتی 18 سالش بود با موتور رفت زیر تریلی و در جا فوت کرد. اسم بقیه بچه ها یادم نمیان ... شاید اصلا دیگه بچه ای نداشتم. ولی حاج آقا تو آخرای عمرش یه چیزایی بهم گفته بود. میگفت یکی از دخترام رفته اتریش یا سویس -  دقیق یادم نیست - میگفت نهمین نوه ات هم به دنیا اومد ولی نمیتونیم ببینمیش اشک تو چشاش جمع شد و دیگه هیچی نگفت ... انقدر هیچی نگفت تا دق کرد و مُرد" پرستار از زیر تخت پتوی سفیدی را بیرون می آورد: "خدابیامرزتشون، ولی من حواسم به شما هست ... ناراحت نباشین ... میخواین زنگ بزنم با یکی از بچه هاتون حرف بزنین ؟" پیرزن اشکش را از گوشه ی چمشش پاک میکند، چانه اش را میخاراند و با تعجب سوال میکند " بچه؟! من که بچه ای ندارم!"



۱۱ دی ۹۳ ، ۱۷:۱۵
کامل غلامی


تو که گیسوانت را لانه ی گنجشک ها کرده ای، جایی برای من هم نگه دار در قلبت

 

 

 

 

 

 

 






 


 

حسودی میکنم حتی به آن گنجشک آواره

 که با عطر خوشِ گیسوی تو آرام می گیرد


#کامل_غلامی




۱۱ دی ۹۳ ، ۰۸:۲۳
کامل غلامی

رفتم ساعت فروشی، یه جفت ساعت رو انتخاب کردم ... ساعت مردونه اش رو در آوردم و از فروشنده پرسیدم: "آقا این چند؟" فروشنده برگشت و گفت: "اونا جفتی ان، تکی قیمتی ندارن" ساعت رو گذاشتم سر جاش و از مغازه اومدم بیرون ... کلاهم رو گذاشتم رو سرم، دستامو کردم تو جیبم و به قیمتِ با هم بودنمون تو اون روزا فکر کردم

۱۰ دی ۹۳ ، ۱۵:۴۲
کامل غلامی

نه اونقدر زیاد از خودتون عکس بگیرین که گوشیتون ارورِ Ram Is Full بده، نه اونقدر کم که اگه یه دفعه افتادین مُردین چارتا عکس هم نداشته باشن بذارن کنار حجله تون !

۱۰ دی ۹۳ ، ۰۹:۱۶
کامل غلامی
همه میگفتن دمِ پسره گرم که اینقدر عاشق دختره اس ... هیچکس نگفت اون دختره چی داشته که میشه اینجوری عاشقش بود
۰۶ دی ۹۳ ، ۱۵:۱۶
کامل غلامی

 

 
















بباف گیسوانت را

من

به یادت

خیال ها میبافم

 |کامل غلامی

 

 

تصویر از اینستاگرام شیوا خادمی




 






۰۵ دی ۹۳ ، ۱۸:۳۸
کامل غلامی


دو تا گروه از آدما خیلی هوای هم رو دارن
نیسانی های تو خیابون
آخوندهای تو مسجد


۰۵ دی ۹۳ ، ۰۷:۳۷
کامل غلامی



راهی که روبه روی تو افتاده راه نیست

طی کن مسیر را که رهت اشتباه نیست

 

پیراهنش ز هر دو طرف پاره گشته بود

یوسف که کُشت خودش را ، چاه نیست

 

اینجا نظر به چشم تو بد میکنند ، آه

او که حسود نبود ، او ضرر خواه نیست

 

کوهی که بعد رفتن خود ساخت بر سرم

کوهی نبود که کاه شود ، کوه کاه نیست

 

لیلا پس از شمارش آرا صعود کرد

لیلا پس از صعود، ز افتادن آگاه نیست

 

پروانه دور چراغی گذر کرد، سوخت

پروانه مرد بود ولی شمع ماه نیست

 

صد راه را به راه غلط رفت و بازگشت

برگشتن از مسیر خطاها گناه نیست

 

مریم جواب سرزنش قوم را نداد

عیسی برای مادر خود تکیه گاه نیست

 

حرف کلاغ پیر بین همه معتبر شود

وقتی درون جنگلشان شیر ، شاه نیست



#کامل_غلامی



۰۳ دی ۹۳ ، ۱۲:۵۷
کامل غلامی