آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

سرباز وطن

يكشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۷، ۰۶:۱۱ ب.ظ

توی مسیرِ برگشت به خونه بودم که پسر یکی از راننده سرویس‌های دانشگاه بهم زنگ زد. چیکار می‌تونست داشته باشه؟ به لطف آهنگ گوش‌دادنای توی مسیر، هندفری توی گوشم بود و دکمه سبز رو کشیدم سمت راست تا ببینم چی می‌گه. بعدِ سلام و احوال‌پرسی، از پست آخرِ اینستام گفت و گفت «درست تموم شد دیگه؟ سرباز وطن شدی» یجوری می‌خواست به شوخی دلداری بده ولی خب توانش رو نداشت گمونم. بعد از تعارف‌هایی که اصلا ازشون خوشم نمیاد، رفت سرِ اصل مطلب. می‌گفت هفته اول آبان عمل داره و سوالاش در مورد بی‌هوشی و بی‌حسیِ موقع عمل بود. می‌ترسید! می‌گفت از اینکه موقع عمل سروصدا باشه ترس دارم. یچی باید بزنن که نشنوم صداهارو. مسافرهایی که کنارم نشسته بودن معذبم می‌کردن تا درست‌تر بهش توضیح بدم. بهش اطمینان دادم که هواشو خواهند داشت و اگه ببینن بی‌قراری میکنه، بهش آرام‌بخش می‌زنن. قرار شد آمار بگیرم و ببینم اگه کسی از بچه‌ها اون روز توی اتاق عمل هست هواشو داشته باشه. اون، هفته اول آبان روی تخت بیمارستان دراز کشیده و شاید داره درد می‌کشه و من هفته اول آبان توی راهروهای نظام وظیفه چرخ خواهم زد و قطعا درد خواهم کشید.


۹۷/۰۷/۲۲
کامل غلامی