آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی


پدرم مدیر بود. یعنى هنوز هم هست. مادرم هم معلم بود. البته هنوز هم هست. از صبح که خبرِ تجاوز معاون یک مدرسه در تهران به دانشآموزانش را شنیدم، ابروهایم گره خوردند به هم و تلاش کردند تا جلوى چشمهایم را بگیرند تا ادامهى خبر را نخوانم. براىِ منى که از ٤-٥ سالگى توى کلاسهاى درس مامان و بابا بزرگ شدم و معلمى را یاد گرفتم و فهمیدم که چه کار سخت ولى شیرینىست، دیدن این خبر حکمِ افتادن توى باتلاق هنگام اسب سوارى بود! 
انگار «هر دم از این باغ، برى مىرسد»ها هى تکرار مىشود و تکرار مىشود و تکرار مىشود و اصلا هم دردمان نمىگیرد و نمىخواهیم در مقابلش بایستیم و خفهاش کنیم.
کارى که امروز در لباس چنین شغلى انجام شده، شاید از هر اختلاس و دزدى و تجاوزى، لجنتر باشد. گفته بودم که ریههاى پدرم به خاطر ذره هاى گچى که هر روز تحمل مىکند چه وضعى است؟ در مورد چشمهاى مادرم چطور؟
حالا که در قامت معلم، چنین وقیحانه رفتار مىشود باید مىرفتم و دستان پدرم را مىگرفتم و از زیر تخته سیاهِ خاک خوردهى سرفه آور کلاس بیرونش مىآوردم و نمىگذاشتم ببیند و بشنود و خبردار شود که چه شده و بر دانش آموزانى در غرب تهران چه آمده. که اگر مىشنید و مىفهمید، سرفههایش شدیدتر مىشد. که حالش گرفتهتر مىشد و دردِ حقوق و اضافه کار و بیمه شبیهِ دندانهاى شیرىِ بچههاى کلاس اول، میلولید توى بدنش. که اگر مادرم داستان را مى فهمید چشم هایش کم سوتر مىشدند. که تلخ مىشد. که بیشتر رنج مىکشید.

هربار که اتفاق عجیبى رخ مىدهد، با خودم مىگویم از این بدتر نمىشود! ولى انگار از این بدتر بارها و بارها مىشود و مىشود و مىشود.




۹۷/۰۳/۰۸
کامل غلامی

کامل غلامی

نظرات  (۱۰)

پدر و مادر من هم معلمن. شب بیداری های مامان رو میبینم که سوال مینویسه و برگه تصحیح میکنه و بابا با اینکه بازنشسته شده اما بخاطر خیلی مسائل که یکی از اونا حقوق پایینشونه یه شغل دومی برای خودش دست و پا کرده که مجبوره با کامپوتر کار کنه و چشماش هی ضعیف و ضعیف تر بشه. 
اینجور توهین حقشون نیست واقعا.

و رسانه ما بجای اینکه آگاهی بده فقط تو مصاحبه ای که انجام میده پخش میکنه که برای مدرسه سرپرست گذاشته شده فرد خاطی مجازات میشه.
و همه چیز گل و بلبله.
پاسخ:
غمگین بودم. عصابنی تر شدم ...
۰۸ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۲۶ آسـوکـآ آآ
وقتی خوندم خبر رو
مُردم
واقعا مُردم
پاسخ:
مردن هم داشت  ...
آخی ایشالا که همیشه سلامت باشند....والا معلم ها باید  به بچه ها آموزش بدن که در برابر این جور اتفاق و.... چه جوری از خودشون مراقبت کنند. 
هرچه بگندد نمکش میزنند وای به روزی که بگندد نمکککک   :(((

پاسخ:
بدیِ ماجرا اینجاست که فضا به طور کلی متشنج میشه و خراب میکنه فضای مدرسه رو
واقعا آدم میمونه چی بگه.. میمونه که چجوری یه نفر توی یه همچین جایگاهی تونسته اینکارو کنه.. 
پاسخ:
بعد از اینکه میمونه چیکار میتونه بکنه یعنی؟
۰۹ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۱۱ علیـ‌ تَرین
به زمان نیست که، به مکانه. اینجا ایرانه، فرقی نمیکنه چه ماهی از سال.
پاسخ:
خب آخه مشکل اینه داریم عادت میکنیم به این توجیه. نه؟
اممم نمیدونم واقعا چیکار. شاید افزایش آگاهی بچه‌ها. شناسایی اینجور افراد مریض و درمانشون. به اینجور ادما یه چی میگن. اممم فک کنم پدوفیلی باشه. 
.
این کامنت رو همون اول ماجرا گذاشتم. ینی فقط کلیتی ازش میدونستم. ولی الان یه‌جور دیگه‌ هم باید به این ماجرا نگاه کرد. در اینکه اون آدم مقصر بوده شکی نیست! ولی اون بچه‌ها هم واقعا بچه نبودن که! ۱۶ ۱۷ سالشون بوده و فکر هم نمیکنم بچه‌های چشم و گوش بسته‌ای باشن و بشه گفت گول خوردن! توی این دور و زمونه مسخره‌ست اگه بگیم پسر این سنی اونم توی شهر تهران چیزی نمیدونسته و گول خورده! اینا باید بررسی شه! اینکه بچه‌ها دارن به چه سمتی میرن! قطعا اون پسرا هم تقصیر داشتن و تقصیر اون ناظم هم خب این بوده و نزده تو دهنشون و از موقعیت پیش اومده استفاده کرده! ولی باید واقعا از نطر اجتماعی بررسی بشه این موضوع به نظرم! 
پاسخ:
دقیقا. اصلا توی فیلمی که منتشر شد از صخبتای بچه ها به طور مشخص و دقیق میه فهمید که اونا اشراف کامل داشته به مسائل جنسی و به هیچ وجه گول نخوردن یا به اجبار وارد این مسئله نشدن. ولی خب اون معاون بیشتر برای ایجاد چنین فضایی و سوء استفاده از بچه ها مورد خمله از اطراف قرار گرفته
ولی مسئله اینه کلا به این موضوع اشاره‌ای نمیشه و خب باعث میشه بررسی نشه! مهمتر از اعدام اون آدم بررسی این موضوع و جلوگیری از افتادن دوباره چنین اتفاقی‌عه! و اینکه واقعا با اینکه چهره اون آدم رو اینقدر همه جا پخش کردن نمیتونم کنار بیام! درست که کارش خیلی اشتباه بوده و درست که باید مجازات بشه و فلان و بهمان.. ولی اون آدم خودش به درک اصن. خانواده‌ش چه گناهی کردن که دیگه نمیتونن سر بلند کنن؟ 
برای مثال خدای نکرده خدای نکرده زبونم لال، داداش من جای اون آدم میبود و خواهر اون آدم بودم، با پخش تصاویرش، منی که هیچ ربطی به گند کاریه داداشم (به طور مثال) نداشتم هم بی آبرو شدم. 
پاسخ:
قبول دارم این جوگیری های افراطی و اخساسی شدن های بی فکرمون رو. شاید پیامدهای این مسئله سالیان سال اون خانواده رو دچار آشفتگی بکنه. ولی وقتی قانون در کشور دست نیست و بصورت قانونی نمیشه با این مسائل برخورد کرد واقعا من بعنوان آسیب دیده راهی جز افشای این موارد و بی آبرو کردنِ خاطی ندارم. نمیخوام توجیه کنم کارشون رو ولی واقعا اگر این کارو نمیکردن قوه قضاییه توجهی به این مسئله میرد؟
قدیما دخترا رو  میترسیدن جایی بفرستن که بهشون تجاوز نشه ولی الان انگار تو پسرا بیشتر اتفاق می افته چون سن بلوع هم پایین اومده همسن های بزرگ تر اینکارو باهاشون میکنن
چه بد واقعا.... یکی از بستگانمون به پسرش تو باشگاه تجاوز شده بود و بچه افسردگی گرفته دارو میخوره 
این چه بدبختی بود آخه :(
پاسخ:
ای وای. واقعا بدجور داریم غرق میشیم توی مشکلا و مسائل و معلوم هم نیست کِی قراره تموم بشن این داستانا
اممم درسته که با اینکار تونستن توجه قوه قضاییه رو جلب کنن تا رسیدگی بشه ولی آیا واقعا راه دیگه‌ای نبود و حتما باید چهره اون آدم افشا میشد؟ نمیدونم شایدم تنها راه بوده، ولی خب..
پاسخ:
راستش من احساس میکنم تنها راه همین بوده. با توجه به تجربه های قبلی
۱۳ خرداد ۹۷ ، ۱۳:۵۵ علیـ‌ تَرین
توجیه نکردم که. لعنت کردم، مستتر بود.
پاسخ:
آهان. بله درسته.