جشنواره
پنجشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۸:۳۹ ب.ظ
امروز صبح از جشنواره ى یک هفته
اى سیمرغ برگشتیم. توى این جمله غم زیاده. اندازه ى بارِ سنگین یه سفر
طولانى به شهرى که اصلا دوسش ندارى. اندازه ى افتادن توى یه فضاى بسته و
دگم بعد از تجربه کردنِ آزادى هایى با قید و در برخى موارد بى قید!
متولى
برگزارى جشنواره وزارت بهداشت بود و من توى بخش ترانه توى این جشنواره
شرکت کرده بودم. ترانه م به اندازه اى قوى بود که انتظار مقام داشته باشم
ولى روز اختتامیه، جشنواره انگشت وسطش رو گرفت سمتم و درحالیکه داشت پوزخند
تلخى میزد بهم فهموند که حالا حالاها باید بدویى!
همون
روز که نتایج اومد اونقدر اعصابم خرد شد که تصمیم به انصراف از حضور توى
همه جشنواره ها و فعالیت هاى فرهنگى گرفتم. ولى همینجور که ساعت ها گذشت،
دستم رو زیر چونه م گرفتم و به خودم گفتم "اینا همون چیزیه که توى تاریخ
بهش میگن درس عبرت، همون که اگه ازش درس بگیرى تهش یه چیز خوب از آب در
میاد. همونکه میتونه اسمتو موندگار کنه"
تصمیم گرفتم بیشتر بنویسم، بیشتر بخونم و بیشتر تجربه کسب کنم. اونم نه فقط توى ترانه.
روزاى
خیلى خوبى سپرى شدن و حالا رسیدم به نقطه صفر! به شروع کار. به جایى که
باید وایساد و بند کفشا رو محکم تر کرد و توشه هاى گذشته رو برداشت و قدم
گذاشت به آینده.
من بند کفشمو واسه هر هدفى که محکم
ببندم باید بهش برسم. چه یک سال بعد، چه ١٠ سال بعد. بالاخره باید برسم.
این بندِ کفشا بیخودى محکم بسته نشدن
۹۷/۰۲/۲۰