آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

456.

شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۵۸ ب.ظ


تویِ دسته عزادارن جلوی من ایستاده بودند. مردی با لباس سرتاپا مشکی که دختر بچه ای ۵ یا ۶ ساله در بغل داشت. دخترک دستانش را دور گردن پدر حلقه کرده بود و داشت به عزادارن که سینه میزدند و هرازچندگاهی حسین حسین میگفتند نگاه میکرد. پیرهن صورتی و شلوار آبیِ آسمانی رنگی به تن داشت. کفشش از این کشف های سفیدِ پاپیون دار بود و روسری اش کِرِم رنگ بود با گل هایِ ریزِ قرمز. پشتشان ایستاده بودم و بدون اینکه خودم هم متوجه باشم چند دقیقه ای بود به دخترک خیره مانده بودم. مداح داشت از حضرت ابوالفضل میگفت و چند نفری از گوشه ی چشمشان اشک جاری شده بود .. ریتم سینه زدن از دستم در رفته بود و به دخترک که همچنان توی بغل پدرش بود نگاه می کردم. مداح، شور مداحی اش را بیشتر کرده بود و طبل و سنج ها با شدت به هم زده می شدند و زنجیرها بود که از بالا بر شانه ی زنجیر زنان فرود می آمد. و من همچنان محو دخترک بودم .. در همین حال و احوال، دخترک دستانش را از دور گردن پدر خارج کرد. صورتش را درست در مقابل صورت پدر قرار داد و با شوق گونه ی سمت راست پدرش را بوسید. عزاداری به آخرهاش نزدیک میشد و من همچنان داشتم به کار دخترک فکر میکردم. برای اولین بار در عمرم بود که به یک مردِ سرتاپا سیاه پوش حسودی ام می شد ..



۹۴/۰۸/۰۲
کامل غلامی

muharram

دختر

محرم

نظرات  (۹)

۰۲ آبان ۹۴ ، ۱۶:۴۸ فاطیما کیان
ای جانم , زیبا ترین لحظه ی دنیا رو با چشم هات شکار کردی :)
پاسخ:
دقیقا .. :)
چقد خوبه که یه دختر داشتن پدر رو تجربه کنه....

منم حسودیم شد ولی به دختر بچه
پاسخ:
خیلی .. خیلی :)
ایشالا خدا به شما هم یدونه از این دخدرای خوشگل بده استاد
پاسخ:
:)
۰۴ آبان ۹۴ ، ۲۱:۲۵ فروردین دخت
هم خوش به حال اون پدر.. وهم خوش بحال دخترک...:)
پاسخ:
:)
۰۴ آبان ۹۴ ، ۲۱:۲۹ فروردین دخت
چه جالبه..این که اسمتون ایرانیه...من نمیدونستم که گیلکیه و همش فکر میکردم یه اسم انگلیسیه..!
پاسخ:
گیلکیه :)
من با دیدن هر بچه ای پر میشم از حسرت...اما:(
ایا شما نظاره گر عزاداری بودید؟
پاسخ:
داشتم عزاداری رو نگاه میکردم
ولی حواسم به دختربچه بود
حسودی هم داره!
منم از این صحنه ها که حس کنم چقدر جای حسودی داره زیاد دیدم.
پاسخ:
:)
۱۴ آبان ۹۴ ، ۱۲:۲۰ سیـن بـانو ...
و حسادت من به سنِ دختربچه‌ای ک هنوز وارد بازی نشده ..
پاسخ:
:)
کل این متن عشق بود. بچه، پدر، حسین، علاقه ی یک مرد به بچه.
می دونید اغلب زن ها شیفته ی نگاه پسر ها به دختر بچه ها میشن؟ نگاه پاکی که فقط به بچه بودنشون نگاه می کنه.
پاسخ:
همه ی مردها شیفته ی دخترها میشن .. :)