آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

421.

دوشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۴ ب.ظ

در من درختی قصد دارد مقتدر باشد
 کلِ درختانِ جهانش را بسوزاند
ویران کند بر شاخه اش هر لانه ای را هست
 حتی کلاغِ مهربانش را بسوزاند

 در من چراغی زخمی و تنها، تهِ کوچه
 که شاهدِ اعدامِ رویاهایمان بوده
 قتلِ شب ِ بی رحم و غمگین آرزویش هست
 با چند سیمِ کهنه و داغان و فرسوده

 در مغز من روباهِ پیری مادرش را کُشت
 دستانِ بابا جایِ مادر را نمی گیرد
 در خودکشیِ بیستوپنجم بود که فهمید
 یک قهرمان جان می کَنَد اما نمی میرد

 در من کلاغی عاشقانه دوستم دارد
 عشقی پُر از تاریکی و احساس تنهایی
 کوچِ پرستوهای وحشی از میانِ باغ
 یعنی تو رفتی و به خوابم هم نمی آیی

در من سه دختر عاشق یک شاعر تنها
 در فکرِ هر نوعی هم آغوشیِ شیرینند
 یک شاعر غمگین که جایِ شعرهایش را
 ده مردِ بازوپهنِ بازاری نمی گیرند

 ده مردِ بازوپهنِ بازاری نمی فهمند
 این شهر بعد از رفتنت غیراز سیاهی نیست
ده مردِ بازوپهنِ بازاری نمی دانند
 معنیِ "بی تو من دارم دیوونه میشم" چیست

بعد از تو بارانی و غمگین است گیلانم
 این کافه ها بی تو برایم عینِ زندانند
 لبخندهایِ تو جنونم را دوچندان کرد
 حرفِ مرا مردانِ عاشق خوب می دانند

 این بیت ها مصرع به مصرع داغ مجنون بود
 غمگینیِ این شعر را بر من ببخشایید
 در من دو دلقک رویِ صحنه اشک می ریزند
 و آن تماشاچیِ خوشبختی که می خندد شماهایید


#کامل_غلامی

۹۴/۰۵/۰۵
کامل غلامی

دلقک

شعر

کامل غلامی