آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

365.

سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۰۳ ب.ظ

1.

+ مستربین فرانسویه ...

- برو بابا ، کی میگه؟

+ به جان خودم ... باور کن

- اصلا تو از کجا میدونی ؟!

+ میدونم دیگه ... به جون امام رضا

- خاک بر سرت! امام رضا که مُرده!

 

2.

اومد بوفه، یه پفیلا خرید، همینجوری که داشت میرفت یکی از آهنگهای سامی بیگی رو زیر لب زمزمه میکرد، گفتم اینا چین گوش میدی?! برگشت گفت : تتلو که خداحافظی کرده، آرمین2afm هم که خوب نمیخونه، چی گوش بدم پس!

 

3.

همش میگفت "آقا اجازه، میشه پنالتی بزنیم? الآن زنگ میخوره ها ... دو تا تیم مساوی ان" گفتم من نمیدونم، برو از معلمتون سوال کن. چند دیقه بعد اومد گفت "آقا گفت نه، گفت همینجوری بازی کنین. آقا شما بگین پنالتی بزنیم" اصرار کردنش واسم جالب بود. با یه لحن خاصی صحبت میکرد. گفتم حالا چرا اینقدر اصرار میکنی و گفت بچه ها تو بازی اصلا بهم پاس نمیدن، از اول زنگ یه بار هم پام به توپ نخورده، اگه پنالتی بشه حتما میتونم توپ رو بشوتم.

 

4.

در کلاس باز بود. سروصدای دانش آموزا گوش فلک رو کر میکرد. رفتم جلو تا ببینم چه خبره. وقتی رسیدم در کلاس، دیدم معلم گچ رو انداخت رو زمین و از کلاس خارج شد. تو راهرو بلند بلند این جمله رو تکرار میکرد :" خدا کنه شما هم به درد من مبتلا شین ... خدا کنه شمام معلم شین"

 

5.

گنجشک هایی که بیسکویت های داخل حیاط مدرسه رو میخوردند به من فهموندن : شیطنت های یه سری از بچه ها ، زندگی اونا رو تامین میکنه


۹۳/۱۰/۱۶
کامل غلامی

رایمون در مدرسه