آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

« وبلاگ کامل غلامی »

آقای رایمون

و خدا برای هیچ کاری
با ما مشورت نخواهد کرد ...

بایگانی

330.

جمعه, ۱۶ آبان ۱۳۹۳، ۰۷:۵۷ ق.ظ

| + | + | + |

"دکتر" صدایش میزدند. اولین بار که دیدمش گفتم این یک بدبخت بیچاره ایست که کاشی کاری یا گچ کاری میکند. دکتر کجا بود؟! بعد گفتند نه عزیز دلم، اسم مستعارش "دکتر" است. کارش دزدیست! تابستان پارسال که خانه مان را دزد زد، یکی از همین دزدها "دکتر" بود! دیشب آمده بود جگرکی ... 2سیخ جگر و 2سیخ دل خورد و همراه با خوردن هِی کلبه را وراندازه میکرد. شصتمان خبر دار شده بود که فکر هایی زیر سرش دارد. هر چند داخل کلبه چیزِ بدرد بخوری نبود ولی خب همه ی وسایل کارمان داخلش بود و بدون آنها لنگ میشدیم. خلاصه چهار چشمی حواسمان به "دکتر" بود تا چیزی کِش نرود یا زیاد به داخل کلبه نگاه نکند. با هر لقمه ای که میخورد نیم نگاهی به کلبه هم می انداخت. با همان دهانِ پُر هِی نظر هم میداد: "منقلت چقد کوچیکه ؟! بشکه ی قیر رو وردار پاره کن میشه بهترین منقل. این زغالات جنسشون خوب نیس. زود پوک میشن. برو از باغ ِ بابابزرگت درخت پرتقالای کهنه رو بشکون ... اونا چوباشون بهترین زغال میشن! پیاز چرا نداری تو بساطتت؟! شاید یکی پیاز خواس ..." گفتم دوغ و نوشابه هست. بیارم؟! گفت : "دوغ که میبُره!! ولی یه نوشابه مشکی بیار ... " خلاصه یک نیم ساعتی با جناب "دکتر" همصحبت بودیم و از سخنانِ گهربارش لذت! بردیم تا اینکه آخرین قلوپِ نوشابه را زد و بلند شد و حسابش را پرداخت کرد و رفت ... من هم زیر لب گفتم : بری دیگه برنگردی!


۹۳/۰۸/۱۶
کامل غلامی

رایمون در جگرکی